خواص دارویی و گیاهی
نشانگذاری
عجب سازنده ی این علامت عرب دولاب است
نشانگذاری
عجب سازنده ی این علامت عرب دولاب است
خانهموبایل
نظریه داروین و اصول فرضیه های او
داروینیسم سیاسی
دیدکلی به نظریه های داروین
به نظر میرسد که بهترین روش برای درک و تفهیم مبانی و اصول نظریه داروین این است که ریشههای فکری این تئوری تشریح شود. به این معنا که نحوه استفاده داروین از نظرات و افکاری که منبع الهام و مورد استفاده داروین قرار گرفتهاند، بیان گردد. در واقع بخشی از نظریه های داروین به ترتیبی که خود نیز دقیقا تصریح کرده از پیشینیان کسب شده و ضمن تلفیق و ترکیب آنها خود داروین نیز نکات تازهای بر آنها افزوده است.
نظریه مالتوس مبنای نظریه داروین
مالتوس جامعه شناس و اقتصاددان انگلیسی 1838 نظریه خویش را در کتاب خود درباره نحوه رشد جمعیت انسانی و علل بروز فقر و جنگ تشریح کرد و به این ترتیب نظریات او مبنای نظریه داروین قرار گرفت. خلاصه عقاید مالتوس این بود که جمعیت انسانی بر اساس قاعده رشد هندسی افزایش مییابد. در حالی که افزایش تولیدات غذایی بر پایه قاعده رشد عددی است. ساده ترین شکل سریهای رشد هندسی و عددی را میتوان به صورت زیر نوشت.128، 64 ، 32 ، 16 ، 8 ، 4 ، 2 : رشد هندسی 14 ، 12 ، 1 ، 8 ، 6 ، 4 ، 2 :رشد عددی
در سری رشد هندسی هر عدد مساوی با عدد قبل ضرب در یک عدد معین و در سری رشد عددی مساوی با عدد قبل به اضافه یک عدد معین است. به این ترتیب تعداد انسانها سریعتر از رشد منابع غذایی افزایش مییابد و در صورتی که کنترلی بر جمعیت انسانی اعمال نشود، بروز فقر و قحطی اجتناب ناپذیر است. مالتوس زمان متوسط تجدید نسل انسانها را 25 سال فرض کرد و به این ترتیب برای انسان در یک قرن 4 بار تجدید نسل قبول مینمود.
نظریه ی تنازع بقاء داروین
نظریه مالتوس مبنای نظریه داروین قرار گرفت. البته عقاید مالتوس منشا نتیجه گیریهای متفاوت، حتی در زمینه اخلاق اجتماعی نیز قرار گرفت، ولی داروین به این مسائل توجهی نداشت. آنچه که داروین به آن توجه نمود این بود که مساله فزونی نوزادان نسبت به والدین، تنها محدود به انسانها نیست. بلکه در میان سایر جانداران نیز عمومیت دارد.
به علاوه کثرت تعداد نوزادان نسبت به والدین در مورد اغلب گونههای جانداران به مراتب بالاتر از نسبتهایی است که در پیش انسانها دیده میشود. به عنوان مثال یک ماهی آزاد در فصل تخمگذاری 28 میلیون تخم تولید میکند و یا در عالم گیاهان، برخی ارکیدههای مناطق استوایی ، هر سال بیش از یک میلیون عدد دانه تولید میکنند.
واضح است که محدود بودن امکانات محیط اجازه رشد و بقا به همه نوزادان نمیدهد و برای استفاده از فضا و امکانات محیط، مبارزهای بین نوزادان بروز میکند. بر همین اساس اصل اول نظریه داروین یعنی تنازع بقا ارائه شد. براساس نظریه داروین روند مبارزه تنها محدود به نوزادان یک گونه نیست. افراد متعلق به گونههای مختلف نیز برای استفاده از منابع محدود محیط ، در گیر مبارزه با یکدیگر میشوند. علاوه بر این ، تقلای موجودات در برخورد با شرایط دشوار محیط را نیز شکلی از تنازع بقا تلقی میکند.
نظریه انتخاب طبیعی چارلز داروین
ایده اولیه نظریه انتخاب طبیعی را داروین از نوشتههای پدر بزرگ خود اراسموس داروین که خود از معتقدین به نظریه تحول و اشتقاق گونهها بود اخذ کرد. اسموراس در کتاب خود به نقش انسان در تغییر و اصلاح نژاد حیوانات اهلی از طریق دو رگه گیری به عنوان مکانیسم تحول اشاره کرده بود و نیز به شباهتهای مختلف بین گروههای متعدد از جانوران مهره دار به عنوان قراین خویشاوندی و اشتقاق آنها از یکدیگر استناد شده است.
اصل نظریه انتخاب طبیعی چارلز داروین نتیجه منطقی اصل نخست، یعنی اصل نظریه ی تنازع بقاء داروین است. مطابق با نظریه داروین وقتی نوزادان در هر نسل به تعداد بسیار زیاد و به تعبیر داروین حدود به دنیا میآیند و تنها عده بسیار کمی از میان آنها امکان و اجازه زندگی و ادامه نسل پیدا میکنند. سوالی که پیش میآید این است که این عده بسیار محدود از میان جمع بسیار کثیر نوزادان چگونه انتخاب میشوند؟
اگر مطابق با نظریه داروین فرض را بر این بگیریم که افراد نوزاد با وجود تعداد کثیر خود، کوچکترین تفاوتی با یکدیگر نداشته باشند، حذف عده زیادی از آنها به دلیل محدودیت شرایط محیط، کوچکترین تحولی در افراد گونه ایجاد نمیکند.
بنابراین باید مکانیسمهایی وجود داشته باشند که در بین نوزادان ایجاد تفاوت نمایند و همین تفاوتها منشا و ملاک حذف یا ارتجای بین نوزادان قرار گیرند. در عصر داروین هنوز پدیده جهش شناخته نشده بود و به علاوه داروین به توارث صفات اکتسابی اعتقاد داشت. به همین دلیل منطقا میتوان پذیرفت که چارلز داروین حداقل قسمتی از تفاوتهای بین نوزادان را نتیجه توارث سازشهایی میدانست که در والدین آنها رخ داده است.
اصل سازش با محیط داروین و توارث صفات اکتسابی
اصولا نظریه داروین درباره نقش سازشها در تحول جانداران، از عقاید لامارک ملهم است. در عصر داروین قوانین وراثت هنوز شناخته نشده بود. داروین اعتقاد داشت که قوانین توارث بسیار پیچیده و مهم هستند. اما از مجموع مطالعات خود درباره ارثی شدن صفات اکتسابی چنین نتیجه گرفت که اگر صفت یا تغییری در مرحلهای از زندگی یک جاندار بروز کند، در نتایج وی نیز در همان سن یا زودتر ظاهر خواهد گردید.
داروین برای توجیه نظریات خود در باره ارثی شدن صفات اکتسابی مکانیسم همه زایی را مطرح کرد و بقراط فیلسوف معروف یونانی را در این زمینه از نو زنده کرد. اساس و خلاصه این نظریه داروین آن است که همه اندامهای بدن در ساختن نطفه مشارکت میکنند و هر اندامی سهم مشخصی برای تشکیل دادن نطفه تولید و ارسال میکند.
داروین کلمه ژمول را بیان مهم اندامها ابداع کرده و عقیده داشت وقتی اندامی در طول زندگی یک جاندار ، دستخوش تغییر شود، نتیجه این تغییر از ژمول ، یعنی سهم مهم آن اندام در ساختن نطفه به نسل بعد منتقل میشود. به این ترتیب داروین علاوه بر قبول و تایید نظرات لامارک در باب توارث اکتسابی ، مکانیسمی نیز برای توجیه و تحلیل این روند ارائه میکند که این بخش از نظریه داروین بعدا مردود شناخته شد.
نظریه تکامل داروین بیان می کند که نوع انسان تکامل یافته جانداران تک سلولی است
اصل ارتباط غیر مستقیم یا همبستگیهای متقابل
داروینیسم سیاسی
داروین علاوه بر آنکه تنازع بقا، انتخاب طبیعی و سازش با محیط را در امر تحول و تغییر جانداران موثر میدید، متوجه شد که روابط بین جانداران و به عبارت بهتر ، ارتباطات غیر مستقیم بین آنها نیز به نحوی در امر تحول اثر میگذارد. و به این ترتیب نظریه داروین در مورد اصل ارتباط غیر مستقیم ارائه شد.
یکی از مثالها در زمینه نظریه داروین به روابط بین شتهها و مورچهها اختصاص دارد. به این ترتیب که شتهها حشراتی هستند که به عنوان طفیلی از شیره گیاهان تغذیه میکنند و خسارات قابل توجهی به گیاهان زراعی و درختان میوه وارد میسازند. این حشرات ضمن تغذیه از گیاهان، مواد زاید بدن خود را به صورت شیره چسبناکی به بیرون دفع میکنند. مورچهها رغبت فراوانی به این شیرههای دفع شده دارند. به همین دلیل در اول سال بطور مداوم از فضولات شتهها تغذیه میکنند در پاییز هم تخمهای شتهها را از روی درختان جمع آوری و به لانه زیرزمینی خود منتقل میکنند در طول فصل زمستان از تخمها مواظبت مینمایند.
در بهار سال بعد، مجددا تخمها روی درختان و گیاهان منتقل میکنند. مورچهها ضمن آنکه امکان ادامه نسل شتهها را فراهم میکنند از بین شتهها نیز آنهایی را که شیره بیشتری دفع میکنند انتخاب مینمایند و به این ترتیب در تحول و تغییر شتهها با نوعی انتخاب که کاملا قابل مقایسه با انتخاب مصنوعی انسانها است، دخالت میکنند. طبعا این نوع انتخاب و مداخله در تحول شتهها موثر است.
نظریه تکامل دارویننظریه تکامل داروین بیان می کند که نوع انسان تکامل یافته جانداران تک سلولی اولیه است و به نوعی نقش خدا را در خلقت رد می کند و اساس و آغاز خلقت را بر پایه تصادف و احتمال می داند. این نظریه داروین از 15 سال قبل تا حالا به عنوان تنها نظریه علمی که چگونگی آغاز حیات را بیان می کند مطرح است. البته تحقیقات دانشگاه های کالیفرنیا و کین ستیت ثابت کرد که قدیمی ترین انسان هایی که تا کنون کشف شده اند، شبیه انسان های امروزی هستند و این تحقیقات نظریه داروین درمورد خلقت انسان را رد کرده است.
منبع: daneshnameh.roshd.ir
چند دقیقه با دانستنی ها
باز نشر مطالب بیتوته تنها با ذکر و آدرس سایت مجاز می باشد .
Direct
Dernier journal
languages /
اخبار
19/2/216:29 TU
داروینیسم سیاسی
19/2/217:53 TU
18/2/2115:14 TU
18/2/2117:48 TU
18/2/2113:59 TU
18/2/2117:34 TU
18/2/2113:58 TU
18/2/2115:8 TU
18/2/2111:9 TU
18/2/2117:4 TU
18/2/2116:24 TU
17/2/218:34 TU
17/2/219:12 TU
17/2/211:26 TU
17/2/2117:9 TU
پیش از این در خبر ها
16/2/2117:1 TU
افغانستان
19/2/217:51 TU
18/2/2116: TU
18/2/2117:49 TU
به قلم : بیژن برهمندی
تاریخ انتشار مقاله 31/12/29 به روز شده 8/1/21 17:12 TU
چاپ کنید
بفرستید
نظر بدهید
تئوری داروین.
چارلز داروین، متولد 189 ما را از انسان و جایگاهش در عالم، برای همیشه دگرگون کرده است. صد و پنجاه سال پس از انتشار کتابش منشاء انواع تئوری تحول او، بنیان علم زیست شناسی باقی مانده است. با این حال این تئوری بیش از پیش مورد حملۀ بنیادگرایان مذهبی قرار گرفته است.
روایت مدرن شدۀ طرفداران خلقت، که “طرح هوشمند” دارد، مدعی است که اینک با زبان “علمی” علیه تئوری تحول می جنگد. “طرح هوشمند” با کدامین استدلال ها خود را به اثبات می رساند؟ این جنگ صلیبی علیه لائیسیته که به شکل حیرت آوری مسیحیان اوانژلیست آمریکائی را با اسلامگرایان ترک متحد کرده است چه هدفی را دنبال می کند؟
هواداران این نظریه در اروپا و فرانسه چه کسانی هستند؟
طرفداران خلقت در آمریکا معتقدند که روایت انجیل از آفرینش، طابق النعل به النعل به نعل با واقعیت انطباق دارد. بدین معنی که خداوند تمام موجودات زندۀ جهان را در شش روز 24 ساعته آفریده است و کرۀ خاکی ما بیش از ده هزار سال عمر ندارد.
امروز در آمریکا، پروتستان های اوانژلیست که بویژه در دوران جرج بوش تقویت شدند، یک جریان پر اهمیت فکری بشمار می رود، که یک چهارم آراء آمریکائیان را به خود اختصاص می دهد. درست به همین دلیل بود که کاندیدای جمهوری خواهان در مبارزات انتخاباتی سال گذشته 28، بارها این شعار مطالباتی را مطرح کرد که “هر آمریکائی باید با هر دو تئوری آشنا شود”. یعنی هم تئوری تحول و هم تئوری آفرینش.
باید گفت که هواداری از تئوری خلقت، تنها یک ویژگی آمریکا محسوب نمی شود و درحال گسترش به کشورهای اروپائی و نیز جهان اسلام است.
حتی فرانسه که مدتها معتقد بود به یاری قانون 195 مبنی بر جدائی کامل کلیسا از دولت از شر چنین حوادثی در امان خواهد ماند، اینک متوجه آسیب پذیری خود شده است.
در سال 22 برای اولین بار یک معلم علوم زیست شناسی در یکی از دبیرستان های حومۀ پاریس مجبور شد یک دیرین شناس معروف به پاسکال پیک را به کلاس خود دعوت کند تا برده دربارۀ تئوری تحول توضیحاتی برای شاگردانش ارائه کند. چرا؟ به این دلیل که این تئوری با مخالفت شدید برخی از دانش آموزان مواجه شده بود. سرسخت ترین این مخالفان دختر محجبه ای بود که عبارت” انسان از نسل میمون است” را بر نمی تابید و با آن مخالفت می کرد.
داروینیسم سیاسی
به اعتقاد مقامات آموزش و پرورش، چنین مخالفت هائی بطور مرتب در مناطق مختلف فرانسه اتفاق می افتد. البته باید گفت که این مخالفت ها در اکثریت قریب به اتفاقشان از سوی دانش آموزانی مطرح می شود که در خانواده های مسلمان بزرگ شده اند. حتی از سال 2 به بعد، موارد متعددی دیده می شود که در امتحانات نهائی دیپلم متوسطه، کسانی در پاسخ به سؤالات مربوط به زیست شناسی ، تصریح می کنند که این پاسخ با بره های درسی منطبق است، اما نگارنده به آن اعتقاد ندارد.
آخرین حادثه در این زمینه که البته ابعاد بین المللی دارد انتشار کتاب بزرگ و بسیار لوکسی است به “اطلس آفرینش” که مؤلف آن یک شهروند ترکیه به “هارون یحیی” است.
این کتاب بسیار نفیس که بطور مجانی و معمولاً با و آدرس آموزگاران مدارس فرستاده می شود، به تصاویر بزرگ و با شکوهی مزین است که فسیل های مختلف را نشان می دهد و مطالب کتاب می کوشد به یاری آنها ثابت کند که جانداران هیچ تحولی نمی کنند.
این کتاب، با تیراژ وسیعی به لااقل 4 کشور اروپائی و نیز آمریکا فرستاده شده است.
طرد داروینسم در اینجا رابطۀ تنگاتنگی با مدرنیسم غربی دارد. سید حسین نصر استاد علوم اسلامی در دانشگاه جرج واشنگتن می گوید: ” تئوری تحول دیرک خیمۀ تجدد است. اگر سقوط کند تمام خیمه بر سر مدرنیته خراب خواهد شد ” .
سلمان حامد، استاد کالج ” هامپشایر” در ماساچوست در مقاله ای که در مجلۀ آمریکائی “دانش SCIENCE نگاشته، می نویسد: “همانطور که بیست سال گذشته دوران مبارزه هر چه سخت تر علیه آموزش تئوری تحول در ایالات متحده بود، جدال بزرگ آینده علیه داروینیسم، محتملاً در جهان اسلام اتفاق خواهد افتاد”.
به نظر می رسد که این نظریه از هم اکنون بوسیلۀ یک پروژه تحقیقاتی وسیع در سی کشور جهان، به اثبات رسیده است. این نظر سنجی که در سالهای بین 1993تا 25انجام گرفته، هدفش شناخت میزان مقبولیت تئوری تحول، در میان بزرگسالان سی کشور مورد بررسی بوده است. نتیجه آنکه این تئوری در اروپا و ژاپن بسیار مقبولیت دارد تا در سرزمین های اسلامی.
در پنج کشور ایسلند، دانمارک، سوئد، فرانسه و ژاپن تنها 2 درصد پرسش شوندگان این تئوری را نادرست قلمداد کرده اند. در ترکیه، اندونزی، پاکستان، مالزی و مصر بیش از پنجاه درصد مردم با این تئوری مخالف بوده اند. تنها استثناء قزاقستان است که تنها 28 درصد مردم تئوری داروین را قبول ندارند و 4 درصد با آن موافقند.
آمریکا نیز در میان کشورهای غربی استثناست. بطوریکه 4 درصد از آنها تئوری تحول را مردود می دانند. یعنی تعداد بمراتب بیشتری نسبت به قزاقستان
این آمار، نشان می دهند که آمریکا مرکز ثقل هواداران آفرینش، ویا روایت جدید آن “طرح هوشمند” است.
در واقع توسل به “طرح هوشمند” که همان چهرۀ ماسک زدۀ داستان آفرینش است، از زمانی ضرورت پیدا کرد که هواداران آفرینش خواستند تئوری آنها هم در مدارس تدریس شود. اولین بار در سال 1987 بنیادگرایان آمریکائی از دیوان عالی کشور تقاضا کردند که “علم آفرینش” نیز در مدارس تدریس شود. قضات دیوان عالی کشور، با هفت رأی مخالف در مقابل دو رأی موافق اعلام کردند که این درخواست برخلاف قانون اساسی آمریکا بویژه بند یک آنست که دولت را از ترویج یک دین معین برحذر می دارد. این قضات معتقد بودند که داستان آفرینش بیش از آنکه یک تئوری علمی باشد، با یک اعتقاد مذهبی همخوانی دارد.
برای دور زدن چنین حکمی است که طرفداران آفرینش بفکر راه چاره افتادند و دیدگاهشان را با فرمول جدیدی ارائه کردند و مدعی شدند که “طرح هوشمند” یک اعتقاد مذهبی نیست، و یک ساخت علمی دارد که می تواند گزینه ای در مقابل داروینیسم قلمداد شود.
این رهیافت جدید، باعث شد که در سال 24 که مدرسه ای در شهر دوور واقع در پنسیلوانیا بتواند تئوری هوشمند را نیز وارد مطالب درسی کلاس کند. اما دورۀ آموزش این “تئوری” دیری نپائید، چرا که در پایان سال 25 یک دادگاه آمریکائی حکمی صادر کرد که مطابق آن “طرح هوشمند” علم نیست و باید از برۀ مدرسه حذف شود.
با این حال می شود حدس زد که جدال علیه تئوری تحول به همین جا ختم نشده است و هم اکنون ایالات دیگری مبارزات خود علیه داروینیسم را با جدیت پی می گیرند. حتی این جدال به آمریکا هم ختم نمی شود و در حال گسترش به مناطق دیگر جهان است.
مقالات ویژه
6/2/2115:28 TU
27/1/2111:29 TU
26/1/2113:38 TU
28/1/2113:7 TU
3/1/217:26 TU
چارلز داروین در سن پنجاه سالگی با انتشار کتاب” تئوری انواع” انقلابی در علم بیولوژی و نگاه انسان به جایگاهش در جهان ایجاد کرد، نوۀ اراسموس داروین، پزشک و اندیشمند انگلیسی و فرزند رابرت وارینگ داروین، پزشکی صاحب بود.
8/1/2117:12 TU
2/1/2117:35 TU
28/12/2913:47 TU
18/12/291:36 TU
داروینیسم سیاسی
گوگل +
در پی انتشار گسترده گزارشهایی درباره افراد بیخانمان، کارتنخوابی و گورخوابی در ایران، بار دیگر افراد و مقامات مسئول به اظهار نظر درباره عقیمسازی اجباری زنان کارتنخواب پرداخته و توجه عمومی هم با این مسئله جلب شده است.
موضوع “عقیمکردن زنان کارتنخواب” نخستین بار اوایل سال ۱۳۹۵ و به نقل از شهیندخت مولاوردی، معاون امور زنان و خانواده رییس جمهور ایران، در شبکههای اجتماعی مطرح شد. در آن زمان گفته شد موضوع بحث مربوط به یک سال پیش است و همچنین گفته شد که خانم مولاوردی با آن “مخالف” است و دولت هم طرحی برای اجرای آن ندارد. با این حال برخی نمایندگان مجلس و افراد مسئول از این طرح حمایت کردهاند.
عقیمسازی به عنوان حذف دائمی باروری یک زن یا مرد با جراحی، موضوع تازهای در ایران محسوب میشود اما این کار سابقهای طولانی دارد.
بجز آلمان نازی عقیمسازی اجباری بیماران روانی و معلولان ذهنی با هدف پیشرفت نسل بشر، در کشورهایی چون سوئد، سوئیس، دانمارک، نروژ ، کانادا و آمریکا نیز استفاده شده است.
از سال ۱۸۴۰ بحث رقابت نژادی از بردهداری و از میدانهای جنگ به مطالعات علمی راه یافت و دکتر رابرت ناکس کتاب “نژادهای انسان” را منتشر کرد. به باور او نژاد از ادبیات تا شخصیت و حتی سرنوشت انسان را رقم میزد.
همزمان در امریکا، ساموئل جورج مورتن پزشک و محقق علوم طبیعی، به جمعآوری، مطالعه و مقایسه جمجمههای اقوام گوناگون پرداخت.
اما نظریهای که تاثیر مهمتری بر نژاد گذاشت از سر فرانسیس گالتون آمده بود. او یوژنیک یا بهسازی نژادی علمی را در ۱۸۸۳ برپایه نظریه “خاستگاه گونههای داروین” بنیان گذاشت. به استدلال او، از آنجا که جوامع انسانی معمولا میل به حمایت از ضعفا و محرومان دارند، همواره با مکانیزم “انتخاب طبیعی” مشکل خواهند داشت.
“انتخاب طبیعی” فرآیندی طبیعی است که در طی نسلهای پیاپی، بقای اصلح و قویترین افراد، سبب بقای گونه میشود. گالتون معتقد بود که تنها تغییر سیاستهای اجتماعی میتواند جامعه را از “بازگشت به سمت میانمایگی” نجات دهد؛ اصطلاحی که در آمار به رگرسیون معروف است؛ به این معنی که برخی پدیدهها به مرور زمان از نظر کمی به سمت یک حد متوسط میل میکنند.
امروزه انتقاد اصلی به بهسازی نژادی این است که بر خلاف توانایی زیستی (Biological Fitness) است، توانایی زیستی که با نظریه تکامل همسو است، تنوع زیستی (Genetic Diversity) را از دلایل اصلی بقایای موجودات میداند؛ هر چه خزانه ژنها (Gene Pool) غنیتر و متنوعتر باشد توانایی زیستی میشود و در نتیجه بقای گونه را تضمین میکند.
علاوه بر آن استدلال میشود که سیاستهایی بکار گرفته شده برای بهسازی نژادی، صرفنظر از منفی یا مثبت بودن، هرگز قابل اعتماد نیستند چرا که اساس انتخاب بر پایه قدرت سیاسی یک گروه است؛ قدرت سفید در برابر سیاه، تحصیلکرده دربرابر بیسواد، مرد در برابر زن و خلاصه آنهایی که میدانند یا قویترند در برابر آنهایی که نمیدانند یا ضعیفترند.
اما به باور گالتون جامعه میباید کیفیت ژنهای خود را به مرور بهتر میکرد بنابراین باید از ازدواج افراد مبتلا به معلولیت جسمی و ذهنی، افرادی که هوش (IQ) کمی داشتند و نیز مجرمان جلوگیری میشد و به هنگام ازدواج، نژاد و اصلاح آن به اندازه معیارهای دیگر مثل موقعیت اجتماعی و ثروت و تشابه فرهنگی در نظر گرفته میشد.
به این ترتیب بدنبال شهرت یافتن داروینیسم اجتماعی، یوژنیک ابتدا در انگلستان و بعد آمریکا رواج یافت و مطابق با بافت سیاسی ـ اجتماعی در کشورهای دیگر گسترش پیدا کرد.
داروینیسم اجتماعی در واقع به پشتوانه آثار برخی از چهرههای مطرح هنر و ادبیات از جمله چارلز دیکنز شکل گرفت تا مهر تائیدی بر سیاستهایی بزند که در مستعمرهها اعمال میشدند؛ هر چند گفته مشود در نوشتههای خود داروین چنین نظریهای دیده نمیشود.
اما گالتون با معکوس کردن نظریه داروین، از منشا حیات به سرنوشت بشر معطوف شد و طبقه متوسط را تشویق به فرزندآوری کرد در عین حال که طبقه پائین جامعه را از این حق منع میکرد.
در آستانه قرن بیستم، نوع دیگری از وحشت بین نخبگان ایجاد شد و آن ترس از حاشیهنشینی طبقه فقیر و وجود نژادهای “ضعیف” در طبقه کارگر بود. در واقع با شکلگیری مهاجرت همه جانبه به شهرهای بزرگ امریکا، مخالفان اختلاط اقوام و نژادها به بهسازی نژادی روی آوردند.
به این ترتیب دانشمندان به نوع زندگی مردم و حق باروری آنها تسلط پیدا کردند. در واشنگتن بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۹ اداره ثبت اسناد یوژنیک با مدیریت چارلز دونپورت، زیستشناس و یوژنیست تشکیل شد تا همه اقوام موجود در امریکا را طبقهبندی کرده و تحت نظر داشته باشند.
قوانین منع ازدواج بین قومی شکل گرفت و به این ترتیب بهسازی نژادی به پدیدهای فراگیر تبدیل شد.
توماس هونکر، محقق و مورخ سوئیسی میگوید: “بعد از آمریکا، سوئیس دومین کشوری است در دنیا که بهسازی نژادی را اجرا کرد و نکته مهم این که آن را تا دهه هفتاد میلادی ادامه داد در حالی که کشورهای دیگر پس از جنگ جهانی دوم آن را متوقف کردند.”
کارلو وولفیسبرگ در کتاب آموزش استثنائی و بهسازی نژادی مینویسد: “در سوئیس برپایه وحشت عمومی از زوال عقل، اعتیاد به الکل، بچههای سرراهی و نوزادکشی، بهسازی نژادی محبوبیت خاصی پیدا کرد تا آنجا که لوزان سوئیس (کانتون وو) در سال ۱۹۲۸، به عنوان اولین دولت اروپائی، قانونی برای ناباروری بیماران روانی و معلولان ذهنی وضع کرد.”
این کانتون زادگاه اوگوست فورل، روانپزشکی است که عقیمسازی بیماران روانی را در سوئیس اجرا میکرد. فورل به عنوان مخالف سرسخت شرابخواری، موسسه بینالمللی مبارزه با افراط در شرابخواری را نیز بنیاد نهاده بود و به باور او شرابخواری به مشکلات اجتماعی، سطح تحصیلات و ناهنجاریهای روانی مرتبط بود.
توماس هونکر درباره نقش کلیسای کاتولیک در تقبیح بهسازی نژادی میگوید: “علیرغم مخالفت پاپ پیوس یازدهم، عقیمسازی اجباری در کانتونهای کاتولیک اجرا میشده به این بهانه که افراد مختار بودند بین اقامت طولانی در قرنطینه و ناباروری دائمی یکی را انتخاب کنند.”
درآلمان نیز در دهه سی میلادی موسسه قیصر ویلهلم، با هدف پاکسازی قومی و با هزینه بنیاد راکفلر تشکیل شد که در آن اویگن فیشر مجاز بود تا افرادی با تبار مختلط قومی و همه بیماران روانی را عقیم کند.
به گزارش آرشیو یوژنیک کانادا، بین سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۷۵ حتی در سوئد نزدیک به ۶۳ هزار نفر به اجبار و گاهی بدون علت پزشکی عقیم شدند که آنها را زنان و بویژه کولیهای رومانیایی تشکیل میدادند.
توماس هونکر میگوید: “با وجود اینکه در سوئیس هیچ قانون ملی و سراسری در این زمینه وجود نداشت اما معمولا کسانی که سر و کارشان به دادگاه و روانپزشک میافتاد، به محدودیتهایی چون عقیمسازی یوژنیک، منع ازدواج و خروج کودکان از قیمومیت والدین بیصلاحیت دچار میشدند.”
با این وجود مهمترین استثنا کولیها بودند که دولت سوئیس بین سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۷۳ برهای به پرویوونتوت Projuventute را برای گرفتن کودکانشان به اجرا درآورد.
توماس هونکر میگوید: “کولیها با اعتراضات مدنی گسترده در طول سالها به سیاست سوئیس در گرفتن فرزندانشان اعتراض کردند تا اینکه سرانجام در سالهای ۱۹۸۶ و ۱۹۹۸ شورای فدرال سوئیس عذرخواهی کرد و مقرراتی برای پرداخت غرامت تعیین کرد.”
او توضیح میدهد که مقابله با اعتراض کولیها سخت بود چرا که براساس قوانین نظام فدرال، خانواده غیرساکن آنها تحت هیچ قانونی محکوم نمیشدند و بهمین علت بره پرویوونتوت شکل گرفت.
به هر ترتیب با افراطیگری نازیها بعنوان طرفداران بهسازی نژادی، سرانجام ارزشهای علمی آن مورد تردید قرار گرفت تا اینکه امروزه عقیم سازی و اصلاح نژادی در بسیاری از کشورها دقیقا نقض حقوق بشر و حمله جدی به کرامت انسانی محسوب میشود.
داروینیسم سیاسی
پرداخت غرامت به قربانیان عقیم شده در سوئد در حوالی سال دوهزار، در سوئیس نیز موجی برای رسیدن به حقوق مشابه برانگیخت.
هونکر میگوید: “شورای فدرال سوئیس قانونی مبنی بر پرداخت غرامت به قربانیان بهسازی نژادی وضع کرده است اما در عین حال براساس قانون جدید دیگری افراد معلول ذهنی که توانایی ابراز عقیده ندارند ملزم به عقیم شدن هستند.”
به عقیده توماس هونکر، از آنجایی که شانس داشتن فرزند سالم برای مبتلایان به بیماریهای ارثی متفاوت است، نباید این افراد از حق اولیه انسانی یعنی تولیدمثل محروم شوند؛ فقط مشکل در این است که این والدین قادر به سرپرستی درست از کودکانشان نیستند. 1