روانشناسی تکاملی داروین

خواص دارویی و گیاهی




خانه

موبایل

نظریه داروین و اصول فرضیه های او

 

روانشناسی تکاملی داروین

دیدکلی به نظریه های داروین

به نظر می‌رسد که بهترین روش برای درک و تفهیم مبانی و اصول نظریه داروین این است که ریشه‌های فکری این تئوری تشریح شود. به این معنا که نحوه استفاده داروین از نظرات و افکاری که منبع الهام و مورد استفاده داروین قرار گرفته‌اند، بیان گردد. در واقع بخشی از نظریه های داروین به ترتیبی که خود نیز دقیقا تصریح کرده از پیشینیان کسب شده و ضمن تلفیق و ترکیب آنها خود داروین نیز نکات تازه‌ای بر آنها افزوده است.

 

نظریه مالتوس مبنای نظریه داروین

مالتوس جامعه شناس و اقتصاددان انگلیسی 1838 نظریه خویش را در کتاب خود درباره نحوه رشد جمعیت انسانی و علل بروز فقر و جنگ تشریح کرد و به این ترتیب نظریات او مبنای نظریه داروین قرار گرفت. خلاصه عقاید مالتوس این بود که جمعیت انسانی بر اساس قاعده رشد هندسی افزایش می‌یابد. در حالی که افزایش تولیدات غذایی بر پایه قاعده رشد عددی است. ساده ترین شکل سریهای رشد هندسی و عددی را می‌توان به صورت زیر نوشت.128، 64 ، 32 ، 16 ، 8 ، 4 ، 2 : رشد هندسی 14 ، 12 ، 1 ، 8 ، 6 ، 4 ، 2 :رشد عددی

 

در سری رشد هندسی هر عدد مساوی با عدد قبل ضرب در یک عدد معین و در سری رشد عددی مساوی با عدد قبل به اضافه یک عدد معین است. به این ترتیب تعداد انسانها سریعتر از رشد منابع غذایی افزایش می‌یابد و در صورتی که کنترلی بر جمعیت انسانی اعمال نشود، بروز فقر و قحطی اجتناب ناپذیر است. مالتوس زمان متوسط تجدید نسل انسانها را 25 سال فرض کرد و به این ترتیب برای انسان در یک قرن 4 بار تجدید نسل قبول می‌نمود.

 

نظریه ی تنازع بقاء داروین

نظریه مالتوس مبنای نظریه داروین قرار گرفت. البته عقاید مالتوس منشا نتیجه گیریهای متفاوت، حتی در زمینه اخلاق اجتماعی نیز قرار گرفت، ولی داروین به این مسائل توجهی نداشت. آنچه که داروین به آن توجه نمود این بود که مساله فزونی نوزادان نسبت به والدین، تنها محدود به انسانها نیست. بلکه در میان سایر جانداران نیز عمومیت دارد.

 

به علاوه کثرت تعداد نوزادان نسبت به والدین در مورد اغلب گونه‌های جانداران به مراتب بالاتر از نسبتهایی است که در پیش انسانها دیده می‌شود. به عنوان مثال یک ماهی آزاد در فصل تخمگذاری 28 میلیون تخم تولید می‌کند و یا در عالم گیاهان، برخی ارکیده‌های مناطق استوایی ، هر سال بیش از یک میلیون عدد دانه تولید می‌کنند.

 

واضح است که محدود بودن امکانات محیط اجازه رشد و بقا به همه نوزادان نمی‌دهد و برای استفاده از فضا و امکانات محیط، مبارزه‌ای بین نوزادان بروز می‌کند. بر همین اساس اصل اول نظریه داروین یعنی تنازع بقا ارائه شد. براساس نظریه داروین روند مبارزه تنها محدود به نوزادان یک گونه نیست. افراد متعلق به گونه‌های مختلف نیز برای استفاده از منابع محدود محیط ، در گیر مبارزه با یکدیگر می‌شوند. علاوه بر این ، تقلای موجودات در برخورد با شرایط دشوار محیط را نیز شکلی از تنازع بقا تلقی می‌کند.

 

نظریه انتخاب طبیعی چارلز داروین

ایده اولیه نظریه انتخاب طبیعی را داروین از نوشته‌های پدر بزرگ خود اراسموس داروین که خود از معتقدین به نظریه تحول و اشتقاق گونه‌ها بود اخذ کرد. اسموراس در کتاب خود به نقش انسان در تغییر و اصلاح نژاد حیوانات اهلی از طریق دو رگه‌ گیری به عنوان مکانیسم تحول اشاره کرده بود و نیز به شباهتهای مختلف بین گروههای متعدد از جانوران مهره دار به عنوان قراین خویشاوندی و اشتقاق آنها از یکدیگر استناد شده است.

 

اصل نظریه انتخاب طبیعی چارلز داروین نتیجه منطقی اصل نخست، یعنی اصل نظریه ی تنازع بقاء داروین است. مطابق با نظریه داروین وقتی نوزادان در هر نسل به تعداد بسیار زیاد و به تعبیر داروین حدود به دنیا می‌آیند و تنها عده بسیار کمی از میان آنها امکان و اجازه زندگی و ادامه نسل پیدا می‌کنند. سوالی که پیش می‌آید این است که این عده بسیار محدود از میان جمع بسیار کثیر نوزادان چگونه انتخاب می‌شوند؟

 

اگر مطابق با نظریه داروین فرض را بر این بگیریم که افراد نوزاد با وجود تعداد کثیر خود، کوچکترین تفاوتی با یکدیگر نداشته باشند، حذف عده زیادی از آنها به دلیل محدودیت شرایط محیط، کوچکترین تحولی در افراد گونه ایجاد نمی‌کند.

 

بنابراین باید مکانیسمهایی وجود داشته باشند که در بین نوزادان ایجاد تفاوت نمایند و همین تفاوتها منشا و ملاک حذف یا ارتجای بین نوزادان قرار گیرند. در عصر داروین هنوز پدیده جهش شناخته نشده بود و به علاوه داروین به توارث صفات اکتسابی اعتقاد داشت. به همین دلیل منطقا می‌توان پذیرفت که چارلز داروین حداقل قسمتی از تفاوتهای بین نوزادان را نتیجه توارث سازشهایی می‌دانست که در والدین آنها رخ داده است.

 

اصل سازش با محیط داروین و توارث صفات اکتسابی

اصولا نظریه داروین درباره نقش سازشها در تحول جانداران، از عقاید لامارک ملهم است. در عصر داروین قوانین وراثت هنوز شناخته نشده بود. داروین اعتقاد داشت که قوانین توارث بسیار پیچیده و مهم هستند. اما از مجموع مطالعات خود درباره ارثی شدن صفات اکتسابی چنین نتیجه گرفت که اگر صفت یا تغییری در مرحله‌ای از زندگی یک جاندار بروز کند، در نتایج وی نیز در همان سن یا زودتر ظاهر خواهد گردید.

 

داروین برای توجیه نظریات خود در باره ارثی شدن صفات اکتسابی مکانیسم همه زایی را مطرح کرد و بقراط فیلسوف معروف یونانی را در این زمینه از نو زنده کرد. اساس و خلاصه این نظریه داروین آن است که همه اندامهای بدن در ساختن نطفه مشارکت می‌کنند و هر اندامی سهم مشخصی برای تشکیل دادن نطفه تولید و ارسال می‌کند.

 

داروین کلمه ژمول را بیان مهم اندامها ابداع کرده و عقیده داشت وقتی اندامی در طول زندگی یک جاندار ، دستخوش تغییر شود، نتیجه این تغییر از ژمول ، یعنی سهم مهم آن اندام در ساختن نطفه به نسل بعد منتقل می‌شود. به این ترتیب داروین علاوه بر قبول و تایید نظرات لامارک در باب توارث اکتسابی ، مکانیسمی نیز برای توجیه و تحلیل این روند ارائه می‌کند که این بخش از نظریه داروین بعدا مردود شناخته شد.

 

نظریه تکامل داروین بیان می کند که نوع انسان تکامل یافته جانداران تک سلولی است

 

اصل ارتباط غیر مستقیم یا همبستگیهای متقابل

روانشناسی تکاملی داروین

داروین علاوه بر آنکه تنازع بقا، انتخاب طبیعی و سازش با محیط را در امر تحول و تغییر جانداران موثر می‌دید، متوجه شد که روابط بین جانداران و به عبارت بهتر ، ارتباطات غیر مستقیم بین آنها نیز به نحوی در امر تحول اثر می‌گذارد. و به این ترتیب نظریه داروین در مورد اصل ارتباط غیر مستقیم ارائه شد.

 

یکی از مثالها در زمینه نظریه داروین به روابط بین شته‌ها و مورچه‌ها اختصاص دارد. به این ترتیب که شته‌ها حشراتی هستند که به عنوان طفیلی از شیره گیاهان تغذیه می‌کنند و خسارات قابل توجهی به گیاهان زراعی و درختان میوه وارد می‌سازند. این حشرات ضمن تغذیه از گیاهان، مواد زاید بدن خود را به صورت شیره چسبناکی به بیرون دفع می‌کنند. مورچه‌ها رغبت فراوانی به این شیره‌های دفع شده دارند. به همین دلیل در اول سال بطور مداوم از فضولات شته‌ها تغذیه می‌کنند در پاییز هم تخمهای شته‌ها را از روی درختان جمع آوری و به لانه زیرزمینی خود منتقل می‌کنند در طول فصل زمستان از تخمها مواظبت می‌نمایند.

 

در بهار سال بعد، مجددا تخمها روی درختان و گیاهان منتقل می‌کنند. مورچه‌ها ضمن آنکه امکان ادامه نسل شته‌ها را فراهم می‌کنند از بین شته‌ها نیز آنهایی را که شیره بیشتری دفع می‌کنند انتخاب می‌نمایند و به این ترتیب در تحول و تغییر شته‌ها با نوعی انتخاب که کاملا قابل مقایسه با انتخاب مصنوعی انسانها است، دخالت می‌کنند. طبعا این نوع انتخاب و مداخله در تحول شته‌ها موثر است.

 

نظریه تکامل دارویننظریه تکامل داروین بیان می کند که نوع انسان تکامل یافته جانداران تک سلولی اولیه است و به نوعی نقش خدا را در خلقت رد می کند و اساس و آغاز خلقت را بر پایه تصادف و احتمال می داند. این نظریه داروین از 15 سال قبل تا حالا به عنوان تنها نظریه علمی که چگونگی آغاز حیات را بیان می کند مطرح است. البته تحقیقات دانشگاه های کالیفرنیا و کین ستیت ثابت کرد که قدیمی ترین انسان هایی که تا کنون کشف شده اند، شبیه انسان های امروزی هستند و این تحقیقات نظریه داروین درمورد خلقت انسان را رد کرده است.

 

منبع: daneshnameh.roshd.ir


چند دقیقه با دانستنی ها

باز نشر مطالب بیتوته تنها با ذکر و آدرس سایت مجاز می باشد .

نشان‌گذاری

عجب سازنده ی این علامت عرب دولاب است

چارلز داروین(۱۸۵۹) نظریه تکامل نوین را پایه ریزی کرد. خدمت عمده داروین توضیحی بود در مورد اینکه چگونه تکامل از طریق انتخاب(طبیعی و جنسی) و تصادف عمل می کند. تصادف عمدتا از طریق جهش ژنتیکی روی می دهد. ما در این فصل بر انتخاب سه نوع مختلف تمرکز خواهیم کرد.

برای اینکه انتخاب طبیعی و جنسی را درک کنیم، ابتدا مفهوم مشابهی را بررسی می کنیم. انتخاب مصنوعی( دیگر تخم کشی)، زمانی روی می دهد که انسان ها، صفات مطلوب خاصی را در گونه تخم کشی انتخاب کنند. انتخاب طبیعی صرفا شکل کلی تر انتخاب مصنوعی است که به موجب آن، طبیعت صفات را انتخاب می کند. انتخاب طبیعی زمانی روی می دهد که صفات در یک گونه طی مدت زمان طولانی، رایج تر یا کمتر رایج می شوند، زیرا به قابلیت بقای منجر می شوند یا نمی شوند.

اما بدانید که این راهبردها ناهشیار(کور) هستند. صفات صرفا به دلیل اینکه به قابلیت بقای می انجامند، انتخاب می شوند و بنابراین فرزندان بیشتری که این صفات را دارند زنده می مانند و تولید مثل می کنند. نبوغ داروین این بود که برای اولین بار تشخیص داد این فرایندی است که تکامل تمام موجودات زنده را هدایت می کند.

داروین می دانست که صفات خاصی وجود دارند که با انتخاب طبیعی مغایر هستند، زیرا به طور مستقیم احتمال بقا را کمتر می کردند. چنین ویژگی هایی که بقا را دشوارتر می کنند، به دلیل انتخاب جنسی وجود دارند. انتخاب جنسی زمانی عمل می کند که اعضای جنس مخالف، صفات خاصی را جذاب تر از صفات دیگر بدانند و به این وسیله بچه هایی با این صفات را تولید کنند. نکته مهم این است که این ویژگی ها باید شاخص های برازندگی باشند که به راحتی نمی توانند جعل شوند. برای مثال در مورد طاووس، فقط نرهایی که پرهای زینتی سالم تر و درخشان تر دارند برای طاووس های ماده جذاب هستند و هیچ طاووس نری نمی تواند وانمود کند که پرهای زینتی درخشان دارد.

در حقیقت این صفات عوامل بازدارنده ای هستند که فقط اعضای قوی و سالم می توانند از آنها برخوردار باشند. طاووس های ماده به وسیله جفت گیری با این طاووس های نر، به صورت ناهشیار بچه های قوی تر و سالم تر تولید می کنند. در انسان ها، نیرومندی، زیبایی جسمانی، سلطه، هوش و مقام ویژگی هایی هستند که خیلی ها آنها را جذاب می دانند و بنابراین به صورت جنسی انتخاب می شوند.روانشناسی تکاملی داروین

فرایند تکاملی(انتخاب طبیعی و جنسی و تصادف) به سه پیامد مجزای ۱) سازگاری ها، ۲) پیامدهای جانبی و ۳) نوفه، منجر می شود. سازگاری ها راهبردهای تکامل یافته ای هستند که مسایل مهم بقا و یا تولید مثل را حل می کنند. سازگاری ها اغلب حاصل انتخاب طبیعی یا جنسی هستند و باید مبنای ژنتیکی یا ارثی داشته باشند. برای مثال، غدد عرق سازگاری هستند، زیرا مسئله تنظیم دما را حل می کنند. ترجیحات مزه، جذابیت جنسی، هوش و خلاقیت نیز سازگاری هستند.

پیامدهای جانبی صفاتی هستند که در نتیجه سازگاری ها اتفاق می افتند، ولی بخشی از طرح کارکردی نیستند. توانایی علمی یا مهارت رانندگی، هریک پیامد جانبی سازگاری است. بدیهی است که ما برای انجام دادن کارهای علمی یا رانندگی تکامل نیافته ایم، بلکه یکی از پیامدهای جانبی تکامل هوش انسان، قابلیت فکر کردن به صورت علمی است. همچنین بازتاب های سریع، هماهنگی دست-چشم، و کنترل حرکتی به ما امکان می دهد مهارت های تکامل یافته مثل رانندگی را انجام دهیم.

نوفه که به تاصیرات تصادفی نیز معروف است، زمانی روی می دهد که تکامل، تغییرات تصادفی در طراحی ایجاد کند که تاثیری بر کارکرد ندارند. نوفه به طور تصادفی ایجاد می شود و انتخاب نمی شود. نمونه ای از نوفه، شکل ناف است، یعنی خواه تو رفته باشد، یا بیرون آمده، به خودی خود پیامد جانبی سازگاری یعنی بند ناف است.

 

چارلز داروین و هربرت اسپنسر اولین متفکرانی بودند که از تکاملی فکر و رفتار روان شناختی طرفداری کردند. داروین(۱۸۵۹) نوشت: در آینده این که فرایندهای ذهنی به صورت تدریجی تکامل یافته اند، به صورت گسترده تری پذیرفته خواهد شد. ویلیام جیمز به این اتکا کرد و اظهار داشت که روان شناسب باید به جای بخش های ذهن بر کارکرد آن تمرکز کند.

ویلسون از ادغام علوم زیست شناسی و اجتماعی دفاع کرد و جنبش خود را زیست شناسی اجتماعی ید. اصطلاح روان شناسی تکاملی در سال ۱۹۷۳ توسط مایکل جیسلین وضع شد و سپس توسط جان توبای انسان شناس و لداکاسمیدس روان شناس در اوایل دهه ۱۹۹۰ عمومیت یافت. اصطلاح روان شناسی تکاملی را می توان به صورت مطالعه علمی فکر و رفتار انسان از تکاملی تعریف کرد که بر چهار سوال مهم تمرکز دارد:

 

از ابتدا تا آخر قرن بیستم، نظریه پردازان شخصیت به سمت نظریه های کوچک تر و مشخص تری گرایش یافتند که بر جنبه های واحدی از شخصیت تمرکز می کنند. نظریه تکامل فرض می کند که منشا واقعی صفات، به دوران نیاکانی بر می گردد. منشا واقعی شخصیت تکامل است، بدین معنی که شخصیت توسط تعامل بین محیط همواره متغیر و بدن و ذهن متغیر ایجاد می شود. نظریه تکامل یکی از معدود نظریه های جدید شخصیت است که سعی دارد بار دیگر بزرگ شخصیت انسان را توضیح دهد. تکامل با این فرض شروع می شود که اعضای هر گونه ای با یکدیگر تفاوت دارند.

 

طبیعت و تربیت شخصیت

شخصیت کلا به تفاوت های با ثبات و منحصر به فرد بین افراد در نحوه ای که فکر و رفتار می کنند مربوط می شود. حالت ها و فرایندهای درونی، از سیستم های زیستی و فیزیولوژیکی گرفته تا صفات شخصیت، از درون داد ناشی از محیط اتفاق می افتند. هیچ یک نمی تواند بدون دیگری عمل کند، هرچند تاریخ روان شناسی عمدتا تاریخ طبیعت در برابر تربیت است.

در یک سو چیزی که باس خطای موقعیت کارکردی ید وجود دارد یا گرایش به فرض کردن اینکه محیط به تنهایی می تواند رفتار را بدون مکانیزم درونی با ثبات، ایجاد کند. بدون وجود مکانیزم های درونی هیچ رفتاری نمی تواند وجود داشته باشد. در سوی دیگر، چیزی که روان شناسان اجتماعی خطای اسناد اساسی یده اند وجود دارد که گرایش ما را به نادیده گرفتن نیروهای موقعیتی و محیطی هنگام توجیه کردن رفتار دیگران و به جای آن تمرکز بر صفات درونی توصیف می کند. در واقع، هریک از این ها به تنهایی ناقص است. مکانیزم های تکامل یافته نمونه های خوبی از تعامل طبیعت و تربیت هستند، زیرا آنها فقط در پاسخ به محیط و درون داد ناشی از آن وجود دارند.

تکامل در مجموع به طور ذاتی، تعامل بین زیست شناسی و محیط است(طبیعت و تربیت). یکی از فرش های اساسی نظریه تکامل شخصیت این است که ویژگی های انطباقی، آمادگی ها یا صفات پایدار و منحصر به فرد رفتار کردن به شیوه های خاص در موقعیت های خاص را شامل می شوند، که به عبارت دیگر، صفات شخصیت هستند.

 

مسائل انطباقی و راه حل های (مکانیزم های) آنها

از زمان داروین معلوم شده بود که تمام موجودات زنده با دو مسئله انطباق و سازگاری، یعنی بقا(غذا، خطر، شکار و ) و تولید مثل روبرو شده اند. هر موجود زنده ای برای اینکه زنده بماند مجبور است آنچه را که او نیروهای خصمانه طبیعت ید، حل و فصل کند که بیماری، انگل ها، کمبودهای غذا، آب و هوای لایم، شکارگرها و مخاطرات طبیعی دیگر را شامل می شود.

افرادی که این مسایل را از همه موثرتر و کارآمدتر حل می کنند، به احتمال بیشتری زنده می مانند و زنده ماندن شرط لازم برای تولید مثل است. فرایند تکامل به وسیله انتخاب طبیعی، راه حل هایی را برای این دو مسئله اساسی زندگی پیدا کرده است و آنها مکانیزم ها یده می شوند. به بیان دقیق تر، مکانیزم ها:

هر مکانیزم به طور اختصاصی روی مسئله ای که حل می کند و نه مسایل دیگر، کار می کند. برای مثال غدد عرق برای تنظیم دمان بوده و برای بیماری زخم معده کاری انجام نمی دهد. مکانیزم های روان شناختی به وسیله تبدیل درون داد به اعمال یا قواعد تصمیم گیری عمل می کنند که به حل کردن این مسایل انطابقی کمک می نمایند.

دو طبقه مکانیزم اصلی جسمانی و روان شناختی وجود دارد. مکانیزم های جسمانی، اندام ها و دستگاه های فیزیولوژیکی هستند که برای حل کردن مسایل بقا تکامل یافته اند، درحالی که مکانیزم های روان شناختی، سیستم های درونی و خاص شناختی، انگیزشی و شخصیت هستند که مسایل مخصوص بقا و تولید مثل را حل می کنند.

شماری از گونه ها در مکانیزم های آناتومیک و فیزیولوژیکی سهیم هستند، در حالی که مکانیزم های روان شناختی اغلب برای گونه، اختصاصی ترند. در واقع مهم ترین خدمت روان شناسی تکاملی به نظریه تکامل، معرفی و گسترش مکانیزم های روان شناختی است.

حیوانات گونه مختلف، سیستم های حسی مشابهی را تکامل بخشیده اند. در اغلب مهره داران، و به ویژه پستانداران، این سیستم ها شکل چشم ها، گوش ها، بینی، پوست و زبان را به خود می گیرد. حواس از این نظر انطباقی هستند که انواع مختلف اطلاعات را از دنیای بیرون دریافت می کنند و به ارگانیزم امکان می دهند به طور مناسب پاسخ بدهند. مکانیزم های حسی بین گونه حیوانات تفاوت دارند.

نمونه ای از مسئله تولید مثل، رقابت همجنس است که از این واقعیت ناشی می شود که افراد باید برای دسترسی به تولید مثل با جنس مخالف، با اعضای همجنس رقابت کنند. بنابراین به گفته باس، بهترین اعضای جنس خود فرد، به اعضای مطلوب جنس مخالف دسترسی پیدا می کنند.

افرادی که به طرز موفقیت آمیزی با اعضای همجنس گونه خود رقابت می کنند، اعضای مسلط گروه هستند و بنابراین، به طور کلی در تعدادی از مسائل خاص، مانند اکتساب منابع، غلبه کردن بر سلسله مراتب های اجتماعی، تشکیل دادن اتحادهای موفقیت آمیز و جلب کردن موفقیت آمیز جفت، بالقوه موفق هستند.

مکانیزم های روان شناختی، پیامدها، تاکتیک ها و اعمال مرتبط با آنها را دارند. وظیفه اصلی مدل تکاملی شخصیت، توصیف کردن، مطالعه کردن و توضیح دادن این مکانیزم های روان شناختی با دوام است.

مکانیزم های تکامل یافته

مکانیزم های روان شناختی، فرایندهای دروتی هستند که به حل کردن مسایل بقا و یا تولید مثل کمک می کنند. مکانیزم های روان شناختی مربوط به شخصیت را می توان در سه طبقه دسته بندی کرد:

ما عمدتا بر صفات شخصیت به عنوان مکانیزم های تکامل یافته تمرکز خواهیم کرد. اما خواهیم دید که هدف ها، انگیزه ها و هیجانات ارتباط نزدیگی با شخصیت دارند. در واقع اغلب نظریه های شخصیت پیرامون انگیزش و سایق تمرکز یافته اند.

 

انگیزش و هیجان به عنوان مکانیزم های تکامل یافته

دو هدف و انگیزه که به عنوان مکانیزم های تکامل یافته عمل می کنند، قدرت و صمیمیت هستند. این سایق ها چند شکل به خود می گیرند؛ به طوری که قدرت، شکل پرخاشگری، سلطه گری، پیشرفت، مقام و صمیمیت شکل عشق، محبت و دلبستگی به خود می گیرد. روان شناسی تکاملی به این سایق ها با عنوان سازگاری ها اشاره می کند، زیرا آنها به طور مستقیم بر سلامت و بهزیستی فرد تاثیر می گذارند.

آنها به طور مستقیم فرد را نسبت به موقعیت هایی که برای بهزیستی او زیان آور یا مفید هستند، هشیار می کنند. اگر رویدادی برای بهزیستی فرد زیان آور باشد، نوعی هیجان منفی تجربه می شود. همچنین اگر رویدادی اتفاق افتد که برای بهزیستی فرد مفید باشد، نوعی هیجان مثبت روی می دهد.

انگیزش و هیجان به طور مستقیم با صفات شخصیت پایدار ارتباط دارند. اگر کسی به طور منظم برای موفق و برنده شدن در مسابقات برانگیخته شده باشد و به دنبال مقام باشد، در این صورت آن فرد را سلطه طلب یا قدرت گرا می خوانیم. انگیزش بخشی از شخصیت است.

 

صفات شخصیت به عنوان مکانیزم های تکامل یافته

باس(۱۹۹۱) با این فرض شروع می کند که انگیزش، هیجان و شخصیت انطباقی هستند، زیرا مسایل بقا و تولید مثل را حل می کنند. او معتقد است که پنج بعد اصلی شخصیت را می توان به عنوان راهی برای خلاصه کردن چشم انداز اجتماعی در نظر گرفت؛ یعنی آنها توانایی ما را در حل کردن مسایل بقا و تولید مثل، به دیگران علامت می دهند.روانشناسی تکاملی داروین

باس تفاوت های فردی و شخصیت را به عنوان راهبردهایی برای حل کردن مسایل انطباقی برداشت می کند. از آن مهم تر، حساس بودن به این تفاوت ها در شخصیت و آگاه بودن از آنها، مزایای تولید مثل را به درک کننده می بخشد. اگر شما بدانید چه کسی یاری گر و یا سلطه گر است، نسبت به کسانی که از اینگونه صفات آگاه نیستند، برتر هستید.

باس اصولا از پنج بعد شخصیت یکسانی طرفداری می کند، اما واژگان او قدری متفاوت است. از این گذشته، نظر او این است که این آمادگی های رفتاری اهمیت انطباقی دارند:

 

شادخویی، آمادگی تجربه کردن حالت های هیجانی مثبت و درگیر شدن با محیط و معاشرتی بودن و اعتماد به نفس را شامل می شود. آدم شاد خو کسی است که برای موفق شدن برانگیخته می شود و اغلب گرایش دارد بر دیگران مسلط باشد و آنها را هدایت کند. شادخویی تقریبا با برون گرایی مترادف است. به زبان تکامل، شادخویی تمایل شدید به سلسله مراتب را شامل می شود؛ یعنی نحوه ای که افراد مستقیم تصمیم می گیرند چه کسی سلطه گر و چه کسی سلطه پذیر باشد. غلبه کردن از طریق کشمکش های رقابت و قدرت اتفاق می افتد، که در خیلی از حیوانات نیز چنین است. شادخویی با گرایش به مخاطره جویی و تجربه کردن هیجانات مثبت و شروع و حفظ کردن روابط دوستی و روابط دیگر نیز مشخص می شود. افرادی که از نظر شادخویی بالا هستند، برانگیخته و جاه طلب نیز هستند.

بعد دوم شخصیت، خوشایندی/ خصومت، با تمایل و توانایی فرد به همکاری و کمک کردن از یک سو یا متخاصم و پرخاشگر بودن از سوی دیگر مشخص می شود. برخی افراد صمیمی، یاری گر، و گروه گرا هستند، درحالی که دیگران خودخواه بوده و به دیگران دشمنی می ورزند. افراد خوشایند احتمالا گرایش دارند تعارض گروهی را برطرف کنند و بین افراد اتحاد برقرار کنند. افراد خوشایند انسجام گروه را تقویت می کنند و گرایش دارند از هنجارهای گروهی پیروی کنند. آنها با دیگران کنار می آیند. خلاصه اینکه، خوشایندی تمایل فرد را به همکاری مشخص می کند.

سومین سیستم شخصیت انطباقی، بر مبنای پاسخ به خطر و تهدید استوار است. در انسان ها و حیوانات، این شکل اضطراب به صورت حالت هیجانی و استواری هیجانی/ روان رنجور خویی به صورت صفت سرشتی به خود می گیرد. گوش به زنگی یا حساسیت نسبت به آسیب و تهدید، کاملا ضروری و انطباقی است. استواری هیجانی مربوط می شود به اینکه آیا فرد می تواند به استرس رسیدگی کند یا خیر. برخی افراد تحت شرایط استرس آرامند، درحالی که دیگران مواقع تند مزاج هستند. ترس و اضطراب، هیجانات انطباقی هستند. داشتن درجاتی از ترسناکی انطباقی است و افراد دارای این ویژگی به احتمال بیشتری زنده می مانند، تولید مثل می کنند.

چهارم اینکه، توامایی و تعهد فرد به کار، ویژگی اصلی وظیفه شناسی است. افراد وظیفه شناس، مراقب و جزئیات گرا، به علاوه متمرکز و قابل اطمینان هستند. افراد کمتر وظیفه شناس، کمتر قابل اطمینان هستند و تمرکز ندارند.

سرانجام اینکه، راهبرد تکامل یافته گشودگی، گرایش فرد را به نوآوری و توانایی حل کردن مسایل شامل می شود. گشودگی، مطابقت نزدیکی با نیروی عقلانی و هوش دارد؛ ولی تمایل به امتحان کردن چیزهای تازه و گرایش به داشتن تجربیات تازه به جای چسبیدن به روال عادی را نیز شامل می شود. این افراد کاوشگر هستند و درجایی که دیگران تردید دارند، پیش تاز هستند. در دوران نیاکانی این تمایل برای یافتن غذا یا گیاهان ابراز شده است اما این روزها ممکن است در هنرمندان و دانشمندان ابراز شود.

باس(۱۹۹۱) معتقد است که از این پنج بعد شخصیت، شادخویی/ تسلط، خوشایندی و وظیفه شناسی مهم ترین صفات هستند، زیرا به طور مستقیم پاسخ هایی را به تعداد زیادی از سوالات انطباقی فراهم می آورند. برای مثال:

تفاوت های شخصیت با تامین پاسخ هایی به این سوالات برای فرد و برای دیگران، مسایل انطباقی را حل می کنند. از این نظر آنها شاخص های برازندگی(شبیه پرهای زینتی طاووس) هستند.

 

منشا تفاوت های فردی

باس و همکار او هیدی گریلینگ چهار منبع مجزای تفاوت های فردی را مطرح کردند. در اصل این منابع تفاوت؛ به طبیعت و تربیت می رسند.

الف) منابع محیطی تفاوت های فردی انطباقی

ب) منابع ارثی تفاوت های فردی انطباقی

۱- ارزیابی انطباقی ویژگی های ارثی خویشتن

۲- راهبردهای انطباقی وابسته به فراوانی

۳- راهبردهای ارثی وابسته به شرایط مداوم

ج) منابع غیر انطباقی تفاوت های فردی

۱- تغییرات ژنتیکی خنثی

۲-پیامدهای جانبی تنوع انطباقی تصادفی

د) منابع ناسازگارانه تفاوت های فردی

۱-نقایص ژنتیکی

۲-توهین ها/ آسیب محیطی

 

منابع محیطی

یکی از منابع محیطی تفاوت های شخصیت، چیزی است که باس آن را درجه بندی اولیه ید که منظور او این است که تجربیات کودکی احتمال برخی راهبردهای رفتاری را از راهبردهای دیگر می کند. نمونه ای از این درجه بندی این است که اگر افراد بدون حضور پدر، بزرگ می شدند، به احتمال بیشتری در سن پایین از لحاظ جنسی فعال می شدند و در نوجوانی و بزرگ سالی، همسران بیشتری داشتند.

نونه دیگری از درجه بندی اولیه راهبردهای انطباقی، سبک دلبستگی است. دلبستگی بین مراقبت کننده و کودک اصولا انطباقی است. بچه بدون این دلبستگی در چند هفته اول عمر زنده نمی ماند و احتمالا روابط مشابهی را در بزرگ سالی برقرار خواهد کرد.

دومین منشا محیط که موجب تفاوت های فردی می شود، تخصصی کردن جایگاه متناوب است، بدین معنی که افراد مختلف آنچه آنها را از دیگران برجسته می کند می یابند تا توجه والدین یا همسر بالقوه را جلب کنند. یک نمونه از تخصصی کردن جایگاه در ترتیب تولد دیده می شود. کودکان در ترتیب تولد مختلف، به سمت شخصیت ها، تمایلات و فعالیت های متفاوتی گرایش دارند، زیرا این تنها راه برای جلب توجه والدین آنهاست.

منابع ارثی/ ژنتیکی

توارث پذیری درجه ای است که یک صفت تحت تاثیر ژنتیک قرار دارد. تیپ بدن، ریخت صورت، و درجه جذابیت جسمانی به عنوان منابع ارثی تفاوت های فردی عمل می کنند. یعنی، مردان عضلانی یا مردانی که ظاهر مردانه و سلطه گر دارند، توجه زنان را جلب خواهد کرد.

 

منابع غیر انطباقی

برخی از منابع تفاوت های فردی، به نفع زنده ماندن یا موفقیت در تولید مثل نیستند و از این رو، با عنوان غیر انطباقی طبقه بندی شده اند. رایج ترین منبع غیر انطباقی تفاوت های فردی، تغییرات ژنتیکی خنثی است که اغلب شکل جهش های ژنتیکی به خود می گیرند. آنها ممکن است به طور حدودی در مخزن ژن باقی بمانند تا اینکه فشارهای انتخاب طبیعی یا جنسی آنها را حذف کنند.

 

منابع ناسازگارانه

صفات ناسازگارانه آنهایی هسند که به طور فعال به شانس زنده ماندن یا افزایش جذابیت جنسی فرد صدمه می زندد. این صفات می توانند از منابع ژنتیکی یا محیطی ناشی شوند. یک منبع ژنتیکی نقص ژنتیکی است، اما در این مورد، جهش برای فرد زیان آور است. منبع محیطی در آسیب محیطی دیده می شود، مانند صدمه مغزی یا نخاعی که می تواند به تفاوت های فردی ناسازگارانه نیز منجر شود.

 

دیوید باس اولین کسی بود که نظریه تکاملی شخصیت کاملی را ارائه داد. مک دونالد(۱۹۹۵) نظریه باس را با دو خدمت عمده گسترش داد. اول اینکه او شخصیت را به صورت نزدیک تری به سیستم های انگیزش و هیجانی تکامل پیوند داد و دوم اینکه او معتقد بود دامنه تغییر شخصیت که ما در ابعاد اصلی شخصیت می بینیم، راهبردهای ماندنی برای به حداکثر رساندن برازندگی هستند.

مک دونالد نیز مانند باس، ابعاد شخصیت را به راهبردهای تکامل یافته برای حل کردن مسایل انطباقی ربط داد. این راهبردهای رفتاری، به انگیزش نزدیک شدن به موقعیت ها یا اجتناب از آنها یا به سیستم هیجانی عاطفه مثبت و منفی ربط دارند. اما مک دونالد فقط چهار بعد ۱) تسلط، ۲) وظیفه شناسی، ۳) مهرورزی و ۴) روان رنجور خویی را از شخصیت داشت.

مک دونالد معتقد بود که تولید کردن افرادی که در یک پیوستار، از نظر پاسخ های شان به مسایل مهم تفاوت دارند، برای گونه انطباقی است، زیرا محیط های متغیر به پاسخ های متفاوت نیاز دارند. منظور مک دونالد از راهبردهای متناوب ماندنی برای به حداکثر رساندن برازندگی همین است. برای مثال در محیط های نسبتا امن، اضطراب و گوش به زنگی به اندازه محیط های نسبتا خطرناک، انطباقی نیستند. در واقع در عالم حیوانات، این گونه تغییرات انطباقی را در محیط های متغیر مشاهده می کنیم.

نتل(۲۰۰۶) نیز اخیرا نظریه های تکامل شخصیت را گسترش داد و اظهار داشت که استدلال توبای و کاسمیدس(۱۹۹۰) مبنی بر اینکه شخصیت نمی تواند انطباق باشد، از این موضوع غافل شد که چگونه تغییر و تغییر پذیری محیط در نهایت تفاوت های فردی در رفتار را در گونه ای خاص انتخاب خواهد کرد.

علاوه بر این، نتل(۲۰۰۶) فرض کرد که هر یک از ابعاد پنج بعد شخصیت در طول دوره های نیاکانی تکامل، منافع و زیان هایی برای برازندگی داشته است. برای مثال، منافع برون گرا بودن عبارتند از موفق تر بودن در جفت گیری، برقراری اتحاد اجتماعی و کاوش محیط، در حالی که زیان های تکاملی برون گرایی عبارتند از مخاطره جویی جسمانی و داشتن خانواده ای با ثبات کمتر(عشق بازی های بیشتر). منافع تجربه پذیر بودن، خلاقیت و زیان های آن داشتن عقاید غیر عادی و احتمالا حتی مبتلا شدن به روان پریشی است. سطوح بالای وظیفه شناسی این فایده را دارد که باعث می شود فرد به جزئیات مراقبت جسمانی از خود توجه کند و از این رو می تواند به عمر طولانی تر و سالم تر بیانجامد، اما خطر منجر شدن به رفتار انعطاف ناپذیر و وسواسی را نیز افزایش می دهد.

 

ابطال نظریه تکامل در کل به مفهوم واقعی کلمه دشوار است و آزمون پذیر نیست. در رابطه با اینکه نظریه تکامل شخصیت چگونه دانش شناخته شده را سازمان می دهد، ما این نظریه را کاملا بالا ارزیابی می کنیم. با این حال، ما این نظریه را از لحاظ رهنودی برای کارورزان، نسبتا پایین ارزیابی می کنیم. نظریه تکاملی شخصیت از نظر همسانی درونی، متوسط ارزیابی می شود. این نظریه از نظر ملاک ایجاز، بالا ارزیابی می شود.

 

به سختی می توان گفت که نظریه تکامل به کدام سمت مجادله خوش بینی-بدبینی گرایش دارد. این نظریه عمدتا توصیفی است. نظریه تکامل پیچیده ای در مورد سوال جبرگرایی در برابر اراده آزاد دارد. از نظر منتقدان، فرض رایج نظریه تکامل کاملا جبرگرایانه است، زیرا رفتار را بر حسب گذشته تکامل یافته و تاثیر ژنتیکی توضیح می دهد. در رابطه با سوال علیت در برابر غایتمندی روشن است که نظریه تکامل قویا به سمت علیت این معادله گرایش دارد.

نظریه تکامل از تاثیرات ناهشیار بر افکار، رفتار و شخصیت از تاثیرات هشیار جانبداری می کند. نظریه تکامل در مورد سوال علت های زیستی در برابر محیطی شخصیت، موضع متعادلی دارد. این نظریه در مورد سوال بی نظیری فرد در مقایسه با ویژگی های مشترک کلی بین تمام افراد نیز موضع متعادلی دارد.

پیمان دوستی

۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۶

هاری استک سالیوان، معتقد بود افراد شخصیت خود را در بستر اجتماعی پرورش می دهند.

خرید آنلاین

 

Загрузка

Загрузка

Загрузка

Обработка

Загрузка

روانشناسی تکاملی داروین

Обработка

Загрузка

Загрузка

Обработка

Загрузка

Загрузка

منبع . برگرفته شده از.بره سرزمین جاوید . استاد بهرام مشیری http://bahrammoshiri.com/home/?pagev

Загрузка

Загрузка

Загрузка

Загрузка

Загрузка

Обработка

Загрузка плейлистов

9

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *