داروینیسم سیاسی چیست

خواص دارویی و گیاهی

نشان‌گذاری

عجب سازنده ی این علامت عرب دولاب است

نشان‌گذاری

عجب سازنده ی این علامت عرب دولاب است




خانه

موبایل

نظریه داروین و اصول فرضیه های او

 

داروینیسم سیاسی چیست

دیدکلی به نظریه های داروین

به نظر می‌رسد که بهترین روش برای درک و تفهیم مبانی و اصول نظریه داروین این است که ریشه‌های فکری این تئوری تشریح شود. به این معنا که نحوه استفاده داروین از نظرات و افکاری که منبع الهام و مورد استفاده داروین قرار گرفته‌اند، بیان گردد. در واقع بخشی از نظریه های داروین به ترتیبی که خود نیز دقیقا تصریح کرده از پیشینیان کسب شده و ضمن تلفیق و ترکیب آنها خود داروین نیز نکات تازه‌ای بر آنها افزوده است.

 

نظریه مالتوس مبنای نظریه داروین

مالتوس جامعه شناس و اقتصاددان انگلیسی 1838 نظریه خویش را در کتاب خود درباره نحوه رشد جمعیت انسانی و علل بروز فقر و جنگ تشریح کرد و به این ترتیب نظریات او مبنای نظریه داروین قرار گرفت. خلاصه عقاید مالتوس این بود که جمعیت انسانی بر اساس قاعده رشد هندسی افزایش می‌یابد. در حالی که افزایش تولیدات غذایی بر پایه قاعده رشد عددی است. ساده ترین شکل سریهای رشد هندسی و عددی را می‌توان به صورت زیر نوشت.128، 64 ، 32 ، 16 ، 8 ، 4 ، 2 : رشد هندسی 14 ، 12 ، 1 ، 8 ، 6 ، 4 ، 2 :رشد عددی

 

در سری رشد هندسی هر عدد مساوی با عدد قبل ضرب در یک عدد معین و در سری رشد عددی مساوی با عدد قبل به اضافه یک عدد معین است. به این ترتیب تعداد انسانها سریعتر از رشد منابع غذایی افزایش می‌یابد و در صورتی که کنترلی بر جمعیت انسانی اعمال نشود، بروز فقر و قحطی اجتناب ناپذیر است. مالتوس زمان متوسط تجدید نسل انسانها را 25 سال فرض کرد و به این ترتیب برای انسان در یک قرن 4 بار تجدید نسل قبول می‌نمود.

 

نظریه ی تنازع بقاء داروین

نظریه مالتوس مبنای نظریه داروین قرار گرفت. البته عقاید مالتوس منشا نتیجه گیریهای متفاوت، حتی در زمینه اخلاق اجتماعی نیز قرار گرفت، ولی داروین به این مسائل توجهی نداشت. آنچه که داروین به آن توجه نمود این بود که مساله فزونی نوزادان نسبت به والدین، تنها محدود به انسانها نیست. بلکه در میان سایر جانداران نیز عمومیت دارد.

 

به علاوه کثرت تعداد نوزادان نسبت به والدین در مورد اغلب گونه‌های جانداران به مراتب بالاتر از نسبتهایی است که در پیش انسانها دیده می‌شود. به عنوان مثال یک ماهی آزاد در فصل تخمگذاری 28 میلیون تخم تولید می‌کند و یا در عالم گیاهان، برخی ارکیده‌های مناطق استوایی ، هر سال بیش از یک میلیون عدد دانه تولید می‌کنند.

 

واضح است که محدود بودن امکانات محیط اجازه رشد و بقا به همه نوزادان نمی‌دهد و برای استفاده از فضا و امکانات محیط، مبارزه‌ای بین نوزادان بروز می‌کند. بر همین اساس اصل اول نظریه داروین یعنی تنازع بقا ارائه شد. براساس نظریه داروین روند مبارزه تنها محدود به نوزادان یک گونه نیست. افراد متعلق به گونه‌های مختلف نیز برای استفاده از منابع محدود محیط ، در گیر مبارزه با یکدیگر می‌شوند. علاوه بر این ، تقلای موجودات در برخورد با شرایط دشوار محیط را نیز شکلی از تنازع بقا تلقی می‌کند.

 

نظریه انتخاب طبیعی چارلز داروین

ایده اولیه نظریه انتخاب طبیعی را داروین از نوشته‌های پدر بزرگ خود اراسموس داروین که خود از معتقدین به نظریه تحول و اشتقاق گونه‌ها بود اخذ کرد. اسموراس در کتاب خود به نقش انسان در تغییر و اصلاح نژاد حیوانات اهلی از طریق دو رگه‌ گیری به عنوان مکانیسم تحول اشاره کرده بود و نیز به شباهتهای مختلف بین گروههای متعدد از جانوران مهره دار به عنوان قراین خویشاوندی و اشتقاق آنها از یکدیگر استناد شده است.

 

اصل نظریه انتخاب طبیعی چارلز داروین نتیجه منطقی اصل نخست، یعنی اصل نظریه ی تنازع بقاء داروین است. مطابق با نظریه داروین وقتی نوزادان در هر نسل به تعداد بسیار زیاد و به تعبیر داروین حدود به دنیا می‌آیند و تنها عده بسیار کمی از میان آنها امکان و اجازه زندگی و ادامه نسل پیدا می‌کنند. سوالی که پیش می‌آید این است که این عده بسیار محدود از میان جمع بسیار کثیر نوزادان چگونه انتخاب می‌شوند؟

 

اگر مطابق با نظریه داروین فرض را بر این بگیریم که افراد نوزاد با وجود تعداد کثیر خود، کوچکترین تفاوتی با یکدیگر نداشته باشند، حذف عده زیادی از آنها به دلیل محدودیت شرایط محیط، کوچکترین تحولی در افراد گونه ایجاد نمی‌کند.

 

بنابراین باید مکانیسمهایی وجود داشته باشند که در بین نوزادان ایجاد تفاوت نمایند و همین تفاوتها منشا و ملاک حذف یا ارتجای بین نوزادان قرار گیرند. در عصر داروین هنوز پدیده جهش شناخته نشده بود و به علاوه داروین به توارث صفات اکتسابی اعتقاد داشت. به همین دلیل منطقا می‌توان پذیرفت که چارلز داروین حداقل قسمتی از تفاوتهای بین نوزادان را نتیجه توارث سازشهایی می‌دانست که در والدین آنها رخ داده است.

 

اصل سازش با محیط داروین و توارث صفات اکتسابی

اصولا نظریه داروین درباره نقش سازشها در تحول جانداران، از عقاید لامارک ملهم است. در عصر داروین قوانین وراثت هنوز شناخته نشده بود. داروین اعتقاد داشت که قوانین توارث بسیار پیچیده و مهم هستند. اما از مجموع مطالعات خود درباره ارثی شدن صفات اکتسابی چنین نتیجه گرفت که اگر صفت یا تغییری در مرحله‌ای از زندگی یک جاندار بروز کند، در نتایج وی نیز در همان سن یا زودتر ظاهر خواهد گردید.

 

داروین برای توجیه نظریات خود در باره ارثی شدن صفات اکتسابی مکانیسم همه زایی را مطرح کرد و بقراط فیلسوف معروف یونانی را در این زمینه از نو زنده کرد. اساس و خلاصه این نظریه داروین آن است که همه اندامهای بدن در ساختن نطفه مشارکت می‌کنند و هر اندامی سهم مشخصی برای تشکیل دادن نطفه تولید و ارسال می‌کند.

 

داروین کلمه ژمول را بیان مهم اندامها ابداع کرده و عقیده داشت وقتی اندامی در طول زندگی یک جاندار ، دستخوش تغییر شود، نتیجه این تغییر از ژمول ، یعنی سهم مهم آن اندام در ساختن نطفه به نسل بعد منتقل می‌شود. به این ترتیب داروین علاوه بر قبول و تایید نظرات لامارک در باب توارث اکتسابی ، مکانیسمی نیز برای توجیه و تحلیل این روند ارائه می‌کند که این بخش از نظریه داروین بعدا مردود شناخته شد.

 

نظریه تکامل داروین بیان می کند که نوع انسان تکامل یافته جانداران تک سلولی است

 

اصل ارتباط غیر مستقیم یا همبستگیهای متقابل

داروینیسم سیاسی چیست

داروین علاوه بر آنکه تنازع بقا، انتخاب طبیعی و سازش با محیط را در امر تحول و تغییر جانداران موثر می‌دید، متوجه شد که روابط بین جانداران و به عبارت بهتر ، ارتباطات غیر مستقیم بین آنها نیز به نحوی در امر تحول اثر می‌گذارد. و به این ترتیب نظریه داروین در مورد اصل ارتباط غیر مستقیم ارائه شد.

 

یکی از مثالها در زمینه نظریه داروین به روابط بین شته‌ها و مورچه‌ها اختصاص دارد. به این ترتیب که شته‌ها حشراتی هستند که به عنوان طفیلی از شیره گیاهان تغذیه می‌کنند و خسارات قابل توجهی به گیاهان زراعی و درختان میوه وارد می‌سازند. این حشرات ضمن تغذیه از گیاهان، مواد زاید بدن خود را به صورت شیره چسبناکی به بیرون دفع می‌کنند. مورچه‌ها رغبت فراوانی به این شیره‌های دفع شده دارند. به همین دلیل در اول سال بطور مداوم از فضولات شته‌ها تغذیه می‌کنند در پاییز هم تخمهای شته‌ها را از روی درختان جمع آوری و به لانه زیرزمینی خود منتقل می‌کنند در طول فصل زمستان از تخمها مواظبت می‌نمایند.

 

در بهار سال بعد، مجددا تخمها روی درختان و گیاهان منتقل می‌کنند. مورچه‌ها ضمن آنکه امکان ادامه نسل شته‌ها را فراهم می‌کنند از بین شته‌ها نیز آنهایی را که شیره بیشتری دفع می‌کنند انتخاب می‌نمایند و به این ترتیب در تحول و تغییر شته‌ها با نوعی انتخاب که کاملا قابل مقایسه با انتخاب مصنوعی انسانها است، دخالت می‌کنند. طبعا این نوع انتخاب و مداخله در تحول شته‌ها موثر است.

 

نظریه تکامل دارویننظریه تکامل داروین بیان می کند که نوع انسان تکامل یافته جانداران تک سلولی اولیه است و به نوعی نقش خدا را در خلقت رد می کند و اساس و آغاز خلقت را بر پایه تصادف و احتمال می داند. این نظریه داروین از 15 سال قبل تا حالا به عنوان تنها نظریه علمی که چگونگی آغاز حیات را بیان می کند مطرح است. البته تحقیقات دانشگاه های کالیفرنیا و کین ستیت ثابت کرد که قدیمی ترین انسان هایی که تا کنون کشف شده اند، شبیه انسان های امروزی هستند و این تحقیقات نظریه داروین درمورد خلقت انسان را رد کرده است.

 

منبع: daneshnameh.roshd.ir


چند دقیقه با دانستنی ها

باز نشر مطالب بیتوته تنها با ذکر و آدرس سایت مجاز می باشد .

داروینیسم سیاسی چیست

گوگل +

زمانی که از باور به خدا صحبت می کنیم پیش از هر چیز باید مقصود خود را از خدا و مفهوم آن روشن سازیم. نگاهی به لیست خدایان در طول تاریخ نشان می دهد که مفهوم خدا بسیار فراتر از خدایان ادیان ابراهیمی است. به بیان دیگر، گانش پسر شیوا با سری همانند فیل در هندوستان، خدایان جزایر پلینزی، خدایان محلی سریلانکایی تامیلی، خدایان آزتک‌ها و خدایان مصر و یونان باستان نیز خدایانی محسوب می شوند که ممکن است حتی آن ها را نیز نشنیده باشیم.

هر چند که امروزه خدایی چون زئوس، یکی از قدرتمندترین خدایان یونان باستان به تاریخ پیوسته و حس ایمان دینی و پرستش را در کسی زنده نمی کند اما هرکدام از این خدایان، روزگاری در گوشه ای از پهنه گیتی ، پیروانی داشته اند و برای بسیاری مقدس بوده اند. تنها در دایرةالمعارف خدایان بیش از ۲۵۰۰ خدای موجود در تاریخ بشر معرفی شده است. اما به راستی منشاء باور انسان به دین و خدا چیست؟

این موضوعی است که دانشمندان و فیلسوفان بسیاری را با خود مشغول کرده است و هر یک تلاش کرده اند پاسخی برای این پرسش بیابند که باور به خدا از چه زمانی و بر چه مبنایی در فرهنگ های مختلف بشری شکل گرفته است.

از دید فروید منشا باور دینی را باید در روان رنجوری بشر جستجو کرد و از دید دورکهایم ، دین یک برساخته اجتماعی است. ریچارد داوکینز، زیست شناس تکاملی، دین را از منظر فرگشتی و بر مبنای نظریه داروین مورد بررسی قرار می دهد و در کتاب مشهور خود (توهّم خدا) می گوید: “اگر عصب شناسان یک مرکز مرتبط با باور به خدا در مغز پیدا کنند، دانشمندان داروینیستی همانند من همچنان در پی آنند که دریابند چرا انتخاب طبیعی به گزینش چنین مرکزی انجامیده است؟”

به عبارت دیگر خواهیم پرسید چرا آن دسته از نیاکان ما که به لحاظ ژنتیکی مستعد داشتن چنین مرکزی در مغز خود بوده اند باقی مانده و تولید مثل کرده اند؟

پرسش داوکینز در حقیقت این است که دین چه کارکرد و فایده ای برای انسان داشته که با گذشت حدود ۸۰ هزار سال پیش تا کنون بشر را با خود مشغول کرده است. آیا دین عامل سازگاری انسان با محیط بوده است؟

در باب اینکه دین در طول تاریخ حیات انسان فایده یا صرفه تکاملی داشته های مختلفی وجود دارد. برخی دین را به عنوان یک پارازیت فرهنگی می بینند که اگرچه برای میزبان انسانی خود فایده ای ندارد و چه بسا مضر هم باشد اما به مثابه انگل فرهنگی برای تکثیر و بقای خود از میزبان انسانی بهره برده است. برخی دین را عامل انسجام درون گروهی در رقابت با دیگر گروه ها می دانند و به عبارتی قائل به این نکته هستند که دین برای بقای گروه های انسانی، فایده تکاملی داشته است.

برخی بر این باورند که دین ، نه به صورت مستقیم بلکه محصول جانبی و غیرمفید از خصیصه های دیگری است که به سود سازگاری انسان با محیط بوده اند. آنها رفتار شب پره را مثال می آورند که در حرکت به سمت شعله شمع، رفتاری از خود بروز می دهد که باعث مرگ او می شود. این رفتار شب پره از دید دانشمندان ، محصول فرعی از پرواز شب پره به سمت ماه و به قصد جهت یابی بوده است.

بخوانید:

انسان مذهبی وقت و انرژی و هزینه و حتی زندگی خود را وقف باورهایی می کند که کمترین سودی به حال او ندارد اما این رفتار از دید ریچارد داوکینز یک محصول جانبی طلوب یا یک انحراف از یک خصیصه دیگر است که شاید زمانی مفید بوده است. به بیان دیگر، گرایشی که در شرایط خاصی توسط نیاکان ما انتخاب شده در واقع دین نبوده است و بلکه فایده های دیگری داشته و تنها به شکلی کاملا تصادفی در قالب رفتار دینی ظاهر شده است.

بحث های بسیاری بر سر تفاوت میان بی خدایی و ندانم گرایی در جریان است. خداباوران با یک معیار و شدت مشخص درگیر ایمان به خدا نیستند و بسیاری از بی خدایان نیز در قاب اندیشه خود جایی بین بی خدایی و ندانم گرایی به سر می برند. ریچارد داوکینز در کتاب توهم خدا معیاری را معرفی می کند که به اختصار DN مشهور شده است. بر این اساس عدد ۱ بیانگر اعتقاد عمیق به خدا و خداباوری حداکثری و عدد ۷ نشان دهنده بی خدایی حداکثری است. خود داوکینز درباره اینکه کجای این معیار ایستاده می گوید جایی روی شش اما متمایل به هفت.

او می افزاید من یک ندانم گرا هستم و آگنوستیک بودن من به وجود خدا به اندازه آگنوستیک بودن من به وجود پری در انتهای باغ است. چارلز داروین نیز دست کم آن گونه که از روی آثار و مکاتبات به جا مانده از او می توان دریافت، بی خدا نبوده است و در نوشته ای مربوط به سال ۱۸۷۹ یعنی سه سال پیش از مرگ می نویسد من هرگز در شدیدترین نوسان های فکری ام آتئیست به معنای منکر وجود خدا نبوده ام و فکر می‌کنم به ‌طور کلی و هر چه پیرتر می شوم، اغلب تعبیر آگنوستیک ، شرح درست تری از وضعیت ذهنی من به دست می دهد.

باور به خدا از دید زیگموند فروید، عصب شناس و روانکاو مشهور اتریشی یک امر توهّمی است و خدا در نظر او همان مفهوم پدر است که در ذهن انسان تعالی پیدا کرده است. مفهومی که آدمی بر اثر نیازها و ناتوانی های خود در دوران کودکی به آن پناه برده است. از دید فروید باور دینی از جمله رفتارهای روان رنجورانه انسان مانند وسواس به شمار می رود. با ظهور علم مدرن، بررسی مکانیسم عمل مغز و نقش آن در باور به خدا و ماوراء الطبیعه نیز میسر شد. به تدریج منشاء توهمات دینی و درگیری ذهنی با مذهب و خدا و ارتباط آن با اختلالات شدید سامانه لیمبیک مشخص شد و انسان دانست که ادراکات و تجربیات اسرارآمیز دینی و راز و نیاز و حس پرستش و زانو زدن در برابر قدرتی فراطبیعی از کجا ناشی می شود.

مطالعه سال ۲۰۱۶ جانستون حتی امکان ارتباط بین تجربیات عمیق مذهبی از یک سو و بیماری صرع از سوی دیگر را مورد بررسی قرار می دهد. اگر بتوان دینداری را با فعالیت های الکتریکی غیرطبیعی مغز توضیح داد و باور به خدا را با کارکرد لوب گیجگاهی، دیگر جایی برای خدا و افسانه های دینی باقی نمی ماند و دین و خدا چیزی جز میراث تکاملی زیستی و چیزی جز عملکرد طبیعی مغز نیستند. یافته های داروین در زیست شناسی و صورت بندی نظریه تکامل در کنار پیشرفت های علم به خصوص در نوروساینس و علوم اعصاب به نوعی تکمیل قطعات پازل فهم ما از جهان به شمار می روند.

درست همانگونه که کپرنیک در سال ۱۵۴۳ نشان داد زمین مرکز کائنات نیست و هیچ جایگاه ویژه ای نیز در کیهان ندارد، داروین نیز به ما نشان داد که انسان نه تنها اشرف مخلوقات نیست، بلکه حتی با برنج و ماهی و شامپانزه نیز منشا یا نیای مشترک دارد.

ضمن آنکه انتخاب طبیعی، مکانیسم پیشنهادی داروین برای تکامل زیستی، جایی برای باور به خدا و افسانه های عهد عتیق که در سِفر پیدایش و داستان آفرینش آدم و حوا و هابیل و قابیل که در کتاب های دینی آمده باقی نمی گذارد. به تعبیر زیگموند فروید ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺩﺍﺭﻭﯾﻦ ﺗﻮﻫّﻢ ﺧﻮﺩﺷﯿﻔﺘﮕﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ و ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﻭﯾﻦ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺍﯾﻦ تکبر انسان که ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺗﻮﻫﻤﯽ ﺑﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩﻩ است.

دیوید اسلوان ویلسون و علیرضا فدائی‌پور | ۱۰ آبان ۱۳۹۴ | عمومی | ۰ نظر

بحران اقتصادیِ سال‌های پایانی دهه اول قرن بیست و یک شوک بزرگی به پنداشت‌های اقتصادی‌ای وارد کرد که برای بیش از یک دهه، مطلق و برگشت‌ناپذیر تصور می‌شدند. دست‌های رئی بازار، دست‌اندر کار تولید فاجعه شده بودند و پارادایم‌های نظری غالب اقتصادی، در بهترین حالت قادر به پیش‌بینی بحران نبودند و در بدترین حالت، به خراب‌تر شدن وضعیت یاری رساندند. یادداشت پیش‌رو تلاش دارد تا از منظر نظریه تکامل به سراغ اقتصاد برود و ببیند آیا نظریه تکامل قادر به بهتر کردن اوضاع است؟

در سال ۲۰۰۸ هنگامی که نخستین بحران اقتصادی نسل کنونی آشکار می‌شد، یکی از دوستانم که مقام ارشد اجرایی یک شرکت تجاری بود، سوال قابل تاملی از من پرسید: «آیا نظریه تکامل چیزی برای گفتن درخصوص علل این بحران دارد؟»

افرادی همچون ما که خارج از حوزه علوم زیستی فعالیت می‌کنیم، عادت به پروراندن پرسش‌های مقامات اجرایی نداریم. اما من این پرسش را سرشار از ایده یافتم و در این باب با همکارانم در «موسسه تکامل» صحبت کردم و دوستانم نیز نخستین مشوقان من بودند. دوران یاس‌آوری بود. بحران اقتصادی، موجب شد ضعف‌های اساسی در فهم بنیادین‌مان از نظام‌های اقتصادی برملا شود. پارادایم‌های نظری غالب در اقتصاد، اعتبار خود را از دست دادند؛ چراکه در بهترین حالت قادر به پیش بینی بحران نبودند و در بدترین حالت، به خراب‌تر شدن وضعیت یاری رساندند. آیا نظریه تکامل قادر به بهتر کردن اوضاع است؟

البته علم اقتصاد از بدو پیدایشش، در برابر مداخلات بین رشته‌ای در حوزه کارش فغانش به آسمان می‌رود. این رشته در یک درگیری الاکلنگی مابین دو ایده، قطع شده است؛ ایده نخست اینکه ما به فرایندهای بازار جهت پیشرفت نیازمندیم و ایده بعدی اینکه یک اقتصاد سالم، نیازمند تنظیم است. پیشگامان اقتصاد سیاسی قرن هجدهم همچون آدام اسمیت، براین باور بودند که چنانچه اقتصاد را از بیرون هدایت نکنید بر مبنای سازوکارهای خود استوار خواهد شد. بنا به استدلال اسمیت، بدون مداخله مجریان، دست‌های رئی خیرخواه از درون کارکرد بازار متجلی می‌شود. با این وجود، اسمیت هم تشخیص می‌داد که منافع فردی عریان اغلب برای جامعه به مثابه یک کل، طلوب خواهد بود. انقلاب صنعتی و رکود بزرگ اقتصادی، این خطر را به بهترین وجه به نمایش گذاشت. کمونیسم نمایانگر خطری متضاد است. بدین معنا که تنظیمات زیاده از حد، محکوم به رکود اقتصادی است. آنچه که چشم‌انداز اقتصادی فاقد آن است، وجود یک نظریه بسنده به منظور هدایت یک بستر میانی مابین این دو ایده است. به جای آن، سیاست‌ها از دیدگاه‌هایی درهم برهم، برگرفته از فلسفه، علوم اجتماعی و تجارب عملی نشات می‌گیرند.داروینیسم سیاسی چیست

برخی فکر می‌کنند یک نظریه صوری ریاضی، قادر به حل این خلاء نظری ملال آور است. در انتهای قرن نوزدهم اقتصاددان ریاضی فرانسوی، لئون والراس، درصدد ابداع «فیزیک رفتار اجتماعی» با الگوگیری از قوانین حرکت نیوتن بود؛ چنانچه رفتار کنشگران انسانی در یک نظام اقتصادی با دقتی برابر با مکانیک نیوتنی قابل تبیین باشد، دستاوردی درجه اول تلقی می‌شد. والراس در ۱۸۷۴ چنین نظریه‌ای را ابداع کرد که با عنوان نظریه تعادل عمومی شناخته شد، اما عاقبت معیوب از کار درآمد. مدل او آنقدر مفروضات متعدد درخصوص قابلیت‌ها و ترجیحات انسانی ایجاد کرد، که به چند اقتصاددان خبره نیاز داشت که بتوانند درخصوص انسان به شیوه‌ای بسیار محدود بیندیشند. مدل او برمبنای یک وجود خیالی استوار بود که با برچسب «انسان اقتصادی» شناخته شد که با انسان واقعی که دارای گوشت و پوست و خون بود، متفاوت به نظر می‌رسید. این مدل همچنین نیازمند مفروضات محدودکننده‌ای درخصوص محیط حول انسان اقتصادی بود. این دستگاه نظری–فرضی سنگین و پیچیده، به والراس این امکان را می‌داد تا شواهد ریاضی از گمانه دست‌های رئی مطرح کند؛ اینکه جهد و کوشش انسان‌های منفرد به منظور بیشینه‌سازی سود مطلق‌شان، سود جامعه به مثابه یک کل را بدون هیچگونه مداخله بیرونی بیشینه می‌کند.

پارادایم اقتصادی کنونی بخشی از فرادستی‌اش را مدیون جایگاهش به‌عنوان یک نظریه مبتنی بر ریاضیات صوری بوده و هرچیز دیگری به غیر از آن در اقتصاد، شبیه آش شله‌قلمکاری از اندیشه‌ها به نظر می‌رسد.

این عبارت  جان استوارت میل که «پروژه ابداع فیزیک رفتار اجتماعی از همان ابتدا محکوم به شکست است»،  به بهترین وجه کاستی‌های مدل تعادل عمومی را نشان می‌داد. وی در نوشتاری با عنوان «درباره تعریف اقتصادسیاسی» (۱۸۴۴) مفهوم «انسان اقتصادی» را تعریفی دلبخواهی از آدمی می‌داند؛ تعریفی که براساس آن، انسان به نحو گریزناپذیری در جستجوی کسب حداکثر ملزومات، رفاهیات و تجملات در ازاء کمترین میزان کار و زحمت جسمی است. تورشتاین وبلن در مقاله‌ای با عنوان «چرا اقتصاد یک علم تکاملی نیست؟» (۱۸۹۸) از مفهوم انسان اقتصادی به مثابه یک ماشین‌حساب لذت و درد یاد می‌کند که همچون یک پاندول میل به شادی، تحت لوای محرک‌های محیطی در حال نوسان است. حتی در همان زمان، وبلن این نوع ادراک از ماهیت انسانی را منسوخ می‌دانست.

اغلب دانشمندان اجتماعی هم‌نظرند که انسانِ اقتصادی ربط اندکی با انسان واقعی دارد و با این وجود تا همین امروز، مدل «تعادل عمومی» از جایگاهی مسلط در اندیشه و عمل اقتصادی برخوردار است. میلتون فریدمن در مقاله کلاسیک «روش‌شناسی اقتصاد پوزیتویستی» (۱۹۵۳) به خوانندگانش اطمینان می‌دهد که پیش‌بینی‌های ارتدوکس این مدل، می‌تواند درست باشد حتی اگر مفروضاتش نادرست باشد. نظریه والراس یک رویکرد مبتنی بر بازارآزاد افراطی را به منظور سیاستگذاری اقتصادی تجویز کرده و به فریدمن این اجازه را می‌دهد تا به نحو خستگی‌ناپذیری، مدعی شود که اگر دولت به کناری برود همه چیز خوب خواهد شد، و روسای جمهور و نخست‌وزیران نیز به وی گوش فرامی‌دهند.

پارادایم اقتصادی کنونی بخشی از فرادستی‌اش را مدیون جایگاهش به‌عنوان یک نظریه مبتنی بر ریاضیات صوری بوده و هرچیز دیگری به غیر از آن در اقتصاد، شبیه آش شله‌قلمکاری از اندیشه‌ها به نظر می‌رسد. سخت‌ترین چالش در قبال مدل مسلط، از سوی اقتصاددانان رفتاری مطرح شده که خواهان ابتناء نظریه و عمل اقتصادی براساس انسان واقعی و نه انسان اقتصادی هستند. اما تا زمانی که اقتصاددانان رفتاری، صرفا به گردآوری فهرست مغایرت‌ها و تناقضاتی که تنها در نسبت با مدل تعادل عمومی مغایر و متناقض محسوب می‌شوند، بپردازند، همچون اقماری خواهند بود که قادر به گریز از مدار گرداگردشان نیستند. چرا که آنها هیچ‌گونه نظریه مختص به خودشان را عرضه نمی‌دارند.

احتمالا، تکامل قادر خواهد بود نقشی را در پر کردن این خلاء ایفا کند. اما در وهله نخست مهم است که به خاطر داشته باشیم، نظریه تکامل به هیچ عنوان شبیه فیزیک نیوتنی نخواهد بود. نیوتن می‌توانست توضیح ریاضی کاملی درخصوص حرکت اجسام فیزیکی ارائه دهد، چرا که ویژگی‌ها و روابط متقابلشان نسبتا ساده بودند. هنگامی که روابط متقابل پیچیده‌تر می‌شوند، قابلیت ما جهت توضیح مبتنی بر ریاضی ازهم می‌گسلد. عملا این نوع از پویایی را می‌توان در سیستم‌های پیچیده غیرزنده هم‌چون وضعیت جوی، که پیش‌بینی در آنها بسیار دشوار است، نیز مشاهده کرد. اما حتی از آن، درخصوص سیستم‌های زیستی یا اقتصادی صادق است؛ سیستم‌هایی که نه فقط پیچیده‌اند، بلکه ویژگی‌ها و روابط متقابل‌شان نیز در طول زمان دچار دگرگونی می‌شوند. بی‌تردید پروژه ابداع «فیزیک رفتار اجتماعی» با وجود جذاب بودن، برای تصورات قرن نوزدهمی از همان شروع کار محکوم به شکست بوده است. به هرحال یک نظریه درصورت تشابه با مکانیک نیوتنی، ضرورتا نمی‌تواند نظریه موفقی تلقی شود.

با این‌‌حال، عمومیت‌پذیری یک نظریه تکاملی به شیوه‌ای به غایت دشوار تحقق می‌پذیرد. تکامل‌گرایان از ابزار مفهومی خاصی استفاده می‌کنند، که قابل کاربست به مطالعه کلیه وجوه هر ارگانیسمی است. این ابزار مفهومی، متضمن چهار پرسش به موازات یکدیگر مشتمل بر دل‌مشغولی درخصوص کارکرد، تاریخ، سازوکارهای فیزیکی و تحول ویژگی‌هاست. به‌عنوان مثال، «گونه‌هایی که در صحراها زندگی می‌کنند، رنگ‌شان شبیه شن‌هاست.» در خصوص تبیین این گزاره چه می‌توان گفت؟ نخست اینکه می‌توان گفت رنگشان شبیه شن‌های صحراست، چرا که مانع از تمیز آنها توسط حیوانات شکارگر می‌شود (تبیین کارکردی). دوم اینکه رنگ‌بندی متناظر با شن‌ها، توسط سازوکارهای فیزیکی متنوع وابسته به خودِ این گونه‌ها محقق می‌شود –خز در پستانداران،  غشاء سخت‌پوست در حشرات، پر درپرندگان- (تبیین فیزیکی). دیگر، سازوکارهای خاصی که بر آن اساس، گونه مورد نظر در مسیر خاصی تکامل یافته است (تبیین تاریخی) و درنهایت، تحول و توسعه در دوران حیات آن ارگانیسم برحسب مسیرهای متعدد (تبیین تحولی). پاسخ‌هایی که به این چهار پرسش داده می‌شوند، منجر به فهم کامل رنگ‌بندی گونه‌های زیست‌کننده در صحرا می‌شود. کلیه انشعابات زیست شناسی به واسطه این رویکرد، یک‌پارچه می‌شوند.

«آنچه برای قبیله‌ام خوب است، ضرورتا برای ملتم خوب نیست و آنچه برای ملتم خوب است، ضرورتا برای محیط‌زیست یا اقتصاد جهانی خوب نیست»

ممکن است به نظر برسد شیوه اندیشه‌ بیان شده در عبارت فوق، مدت مدیدی است که از سیاستگذاری عمومی و اقتصادی حذف شده باشد. با این وجود، در هسته مرکزی مفاهیم اقتصادی قابل کاربست است. بالاخص وقتی به یاد آوریم که نظریه تکامل‌گرا، متضمن مطالعه تکامل فرهنگی به همراه تکامل ژنتیک است. پاردایم تکاملی، پیش‌فرض‌هایی را به چالش می‌کشد که عمیقا درکالبد نظریه اقتصادی ارتدوکس ریشه دوانیده، تا آنجا که بعضا به‌عنوان پیش‌فرض‌ بازشناخته نمی‌شوند. به‌عنوان مثال مدل تعادل عمومی، بر پیش‌فرض‌ بیشینه کردن سود مطلق توسط افراد مبتنی است. در حالی‌که گزینش طبیعی در مقابل، بر تناسب نسبی استوار است. درمفاهیم سودگرایانه، چگونگی بقا و بازتولید مناسب ارگانیسم فاقد موضوعیت تلقی می‌شود؛ تنها چیزی که در آن موضوعیت دارد، همانا چگونگی به‌کارگیری استراتژی‌های بدیل توسط یک ارگانیسم است. ویژگی‌هایی که مزیت‌های یک فرد را در برابر سایر اعضای گروه ارتقاء می‌بخشند، در قیاس با ویژگی‌های مورد نیاز یک گروه جهت عملکرد یکپارچه برای دستیابی به اهداف مشترک، نوعا متفاوتند. آنچه که برای من خوب است، ضرورتا برای خانواده‌ام خوب نخواهد بود. آنچه برای قبیله‌ام خوب است، ضرورتا برای ملتم خوب نخواهد بود و آنچه برای ملتم خوب است، ضرورتا برای اقتصاد یا محیط‌زیست جهانی خوب نخواهد بود.

در هرکدام از حلقه‌های این سلسله‌مراتب چندحلقه‌ای، رفتار خودخواهانه، مخرب عملکرد کلیت مرتبه غایی خواهد بود. این قابلیت تضادآفرین که من آن‌را «قانون آهنین گزینش چندسطحی» می‌م، در قلب همه نظریه‌های تکامل‌گرا قرار داشته و معضله‌ای دشوار برای دست‌های رئی تلقی می‌شود؛ چنانچه شرایط خاص نیازمند سازمان‌های کارکردی عالی‌تر جهت تکامل باشند، چگونه می‌توان مفهوم منافع فردی تنظیم نشده که به نحو گریزناپذیری در خیر عمومی سهیم‌اند را به جد تداوم بخشید؟

و نظریه تکامل‌گرا این‌چنین به سمت مفهوم قابل اتکایی از دست‌های رئی هدایت می‌شود، که البته متفاوت از تعبیر اقتصادی درک شده از آن است. مسلم است که دنیای زیستی، تعبیر مختص به خود را از دست‌های رئی دارد؛ سلول‌ها، ارگانیسم‌های چندسلولی و کلونی‌های حشراتی که زندگی اجتماعی دارند، واحدهای اجتماعی عالی‌تری هستند که با دقتی فوق‌العاده عمل می‌کنند. واحدهایی که در سطوح پایین‌تر قرار دارند، از ذهنیت سطوح عالی‌تر بی‌بهره‌اند. در بسیاری از موارد، سطوح پایین‌تر فاقد ذهنیت به معنای انسانی کلمه هستند. چنین موارد خارق عادتی از سازمان‌های خودانگیخته، بدین علت وجود دارند که عملکرد گزینش طبیعی در واحدهای سطوح عالی، به ویژگی‌های واحدهای سطح پایین که در خیر گروهی مشارکت دارند نیز سرایت می‌کند. اینکه دست‌های رئی در گروه‌های انسانی عمل می‌کند، به علت تاریخ یکسان گزینش در وهله نخست در میان گروه‌های کوچک مقیاس، به‌واسطه تکامل ژنتیکی و پس از آن در سطح گروه‌های کلان مقیاس به‌واسطه تکامل فرهنگی است. چنانچه خوب بنگریم تکامل فرهنگی چند سطحی، هم‌چنان پیرامون ما رخ می‌دهد. به‌عنوان مثال، اتحادیه اروپا نمونه‌ای است از اینکه هویت‌های اجتماعی سطح پایین (ملت‌ها) در تقابلشان، سازمان اجتماعی سطح عالی‌تری را شکل می‌دهند (اتحادیه اروپا).

با عنایت به تاریخ اسفبار نظریه تکاملی در قرون نوزدهم و بیستم، می‌توان اقتصاددانان و کارشناسان سیاستگذاری عمومی را بابت نگرانی از تکامل‌گرایی به مثابه یک چارچوب نظری، محق دانست. حتی امروزه، اغلب مردم اصطلاح داروینیسم اجتماعی را معادل بی‌رحمی و درندگی بازار می‌دانند. اما امروز شکل جدیدی از داروینیسم اجتماعی تکوین یافته است و عملا مدافع تعاون و همیاری است.

هنگامی‌که الینور اشتورم به‌عنوان برنده نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۹ معرفی شد، اغلب اقتصاددانان جریان اصلی متحیر شدند. استیو لویت در مقاله‌ای نوشت که اقتصاددانان، تاکنون اسمی از او یا کارهایش نشنیده بودند. اشتورم بر مبنای آموزشش (و نیز برحسب تلقی خودش)، یک دانشمند علوم سیاسی بود و حتی درمیان دانشمندان علوم سیاسی نیز بیگانه محسوب می‌شد. او این جایزه را بدین دلیل دریافت کرد که توانست اثبات کند، گروه‌هایی که تلاش دارند مدیریت سرمایه‌های مشاع مانند سیستم‌های آبیاری، جنگل‌ها، شیلات و صیادی را در دست بگیرند، قادرند مانع از تراژدی مصرف زیاده از حد شوند. مشروط به اینکه بتوانند، خودشان را به‌واسطه اکتساب برخی ویژگی‌های بره‌ریزانه سازمان دهند.

این دریافت در تناقض با عقلانیت اقتصادی رایج قرار دارد که تنها راه‌حل برای جلوگیری از تراژدی مشاعات را، خصوصی‌سازی مشاعات (درحد امکان) یا تنظیم از بالا به پایین می داند.  اشتورم مدعیات خود را بر مبنای یک دیتابیس آماری جهانی از گروه‌های مرتبط با منابع مشاع مطرح کرده و نیز با نظریه‌هایی برگرفته از علوم سیاسی، تئوری بازی‌ها، (و از همه) نظریه تکامل‌گرایی استوار می‌سازد. به‌عنوان بخشی از پروژه طولانی مدت موسسه تکامل در باب بازشناسی علم اقتصاد، بخت همکاری با لین و دانشجوی پست دکترایش مایکل کاکس را تا زمان مرگش در سال گذشته داشتم. کار ما نشان داد که هسته مرکزی اصول طرح‌ریزی گروه‌هایی که قادر به مدیریت موفق منابع مشاع باشند، تابع پویایی‌های تکاملی در همه انواع گونه‌ها و نیز تاریخ متمایز ما به‌عنوان یک گونه همیارانه سطح عالی تلقی می‌شود. ما همچنین استدلال کردیم که این اصول، قادر به تعمیم به طیف کلان‌تری از گروه‌هاست- به غیر از آنها که درصدد مدیریت منابع مشاع هستند.

پارادایم تکاملی، فراهم کننده منابعی جهت ایجاد یک مسیر فکری میانه بین دو قطب بازار آزاد افراطی و تنظیم‌گرایی زیاده از حد است.

تجربه شخصی من که ماحصل صدها گفتگویی است که با اقتصاددانان و کارشناسان سیاستگذاری عمومی داشته‌ام، نشان می‌دهد اغلب آنها دارای ذهنیتی باز هستند و از جانب مفهوم تکامل که می‌تواند رمز و رازهای رشته اقتصاد را بزداید، تهدیدی احساس نمی‌کنند. با این وجود اقتصاددانان اغلب به‌صورت پیش‌فرض، نظریه تکاملی را در پیوند با کارهایشان قرار داده‌اند، اگرچه آن‌را رسما به‌کار نمی‌گیرند. پرسشی که من بارها و بارها مطرح کرده‌ام، این است: ارزش مازاد یک دیدگاهِ به‌وضوح تکاملی، در قیاس با رویکردی که من و همکارانم با موضوعات‌مان به شیوه‌ای مختص به خود مواجه می‌شویم، در چیست؟ پاسخ من این است که اقتصاد بدون بهره‌گیری از ایده تکامل، قادر نیست مابین «اهمیت فرآیندهای خود-سازمان‌دهنده» و «اهمیت تنظیم» مصالحه‌ای برقرار کند. پارادایم تکاملی، فراهم کننده مجموعه جدیدی از ابزارهای راهبری جهت ایجاد یک مسیر فکری میانه بین دو قطب بازار آزاد افراطی و تنظیم‌گرایی زیاده از حد است؛ دو قطبی که هر دوی آنها نتایج مصیبت بارشان را در گذشته نشان داده‌اند.

موسسه تکامل در پی این پارادایم جدید، به همراه مرکز ملی تکامل‌گرایی (که یکی از بزرگ‌ترین بنیادهای علمی در حوزه نظریه تکاملی است) یک کنفرانس و مجموعه‌ای از کارگاه‌ها با مشارکت تعداد زیادی از متخصصان از رشته‌های دانشگاهی مربوطه ترتیب داده است. این پروژه با انتشار ساله «ژورنال اقتصاد و رفتار سازمان» با عنوان تخصصی «تکامل به مثابه یک چارچوب نظری عمومی برای اقتصاد و سیاسستگذاری عرصه عمومی»، به ثمر نشست. مقالات مندرج در آن، دربردارنده این مدعا بود که: تکامل می‌تواند و می‌باید با در نظر گرفتن مفاهیم کلیدی هم‌چون کارایی گروهی، ماهیت نهادها، خود-سازماندهی، اعتماد، آینده‌پژوهی و محاسبه ریسک  به مثابه یک چارچوب نظری برای اقتصاد و سیاستگذاری عرصه عمومی شناخته شود. ۱۳ مقاله مندرج در این ساله، زمینه کار مشترک برای این تغییر پارادایم را فراهم می‌کند.

البته هم‌چنان نمی‌توان درخصوص پارادایم تکاملی، به علت بدیع بودن و تازگی آن قضاوت کرد. هیچ نظریه‌ای در فرصت اندک، قادر به پاسخگویی به کلیه پرسش‌های مطروحه در آن زمینه نیست و هیچ تئوری نوپایی، قادر نیست به تبیین پدیده‌ای پیچیده هم‌چون بحران اقتصادی ۲۰۰۸ امید داشته باشد. بااین‌حال، با گذشت زمان و پالایش این نظریه، اقتصاددانان می‌توانند همراهی بیشتری با توماس هاکسلی زیست‌شناس بیابند؛ کسی که اول بار در مواجهه با نظریه چارلز داروین  در ۱۹۵۹ نوشت: «چقدر احمق بودم که تاکنون درباره‌اش فکر نکرده بودم».

این مقاله ترجمه ای است از:

http://aeon.co/magazine/society/how-evolution-can-reform-economics

بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

آیا استفاده کردن از آمازون اخلاقی است؟

۴ دی ۱۳۹۷

  مقدمه‌ی مترجم: تالیفات رابینسون که مترجم پیش‌تر مقاله‌ای از او با عنوان «چگونه می‌توان از کشتار جمعی دفاع کرد؟» ترجمه کرده است دستکم دارای دو مزیت هستند: ۱.طرح مسائل

خواندن و نوشتن به معیار

۲۶ آذر ۱۳۹۷

داروینیسم سیاسی چیست

فارسی زبان رسانه‌ها و آموزش در ایران است. کتب آموزشی بر اساس این زبان تدوین شده‌اند و در طول سالیان روش‌های آموزش خواندن و نوشتن فارسی با تغییرات و تعدیل‌های

«گذشته‌ای بهتر هنوز هم ممکن است»

۲۴ آذر ۱۳۹۷

این مصاحبه برای اولین بار در آگوست  ۲۰۱۷ در dVERSIA  و به مناسبت ترجمه کتاب بوریس بودن «محدوده‌ی گذار: درباره‌ی پایان پساکمونیسم[3]» به زبان بلغاری منتشر شده است. ندا

چند سالته؟

۱۷ آذر ۱۳۹۷

تلفنم زنگ می‌خورد. خانم سردبیر است. سلام نکرده، می‌گوید که خجالت بکشم. چون کسی که با او مصاحبه کرده‌ام چهل سالی از من بزرگتر بوده است. باید احترامش را نگه

ما دزد نیستیم، فرهنگی هستیم

ایمان به‌پسند | ۱۶ دی ۱۳۹۷

۱ از دهه‌ی شصت زیاد می‌شنویم؛ در گفته‌ها، نوشته‌ها و تصویرها، از نقطه‌نظر‌هایی بعضا گوناگون و متفاوت، به بهانه‌ها و هدف‌هایی مختلف؛ در کتاب‌های درسی، آلبوم‌های خانوادگی، بره‌های تلویزیون سیمای

در دوره‌ی نوین برزیل، دختران صورتی و پسران آبی می‌پوشند

۱۷ دی ۱۳۹۷

گرم شدن ۲۵۹۶ کلاس استان کرمان با علاءالدین

۱۷ دی ۱۳۹۷

پنج سال فاصله تا بروز فاجعه عمومی آب در کشور

۱۵ دی ۱۳۹۷

نوبخت: حقوق کارمندان و بازنشستگان بیش از ۲۰ درصد افزایش نیابد

۱۳ دی ۱۳۹۷

۷۰ درصد از نقدینگی کشور در دولت «تدبیر و امید» خلق شده است

۱۲ دی ۱۳۹۷

۲۵۰ هزار هکتار از جنگل‌های لرستان دچار خشکیدگی است

۱۲ دی ۱۳۹۷

یادداشت‌هایی در معرفی کتاب، موسیقی و .

پیکاری تازه برای حقوق بشر

امیر یعقوبعلی

اعلامیه حقوق بشر و تاریخچه‌ آن | گلن جانسون | ترجمه محمدجعفر پوینده |نشر نی

میدان

http://meidaan.com

هرگونه انتشار و بازنشر مطالبی که میدان اولین انتشار دهنده‌ی آن است، آزاد بوده و توصیه می‌شود. درباره مطالبی که از منابع دیگر در سایت میدان با ذکر منبع بازنشر شده‌اند، محدودیت‌های منبع اصلی معتبر خواهد بود.

نسخه ۳/۰ – تاریخچه تغییرات

۱۳۹۷

1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *