مجازات حد الهی چیست

مجازات حد الهی چیست
مجازات حد الهی چیست

نشانه‌های سجاوندی

عجب سازنده ی این علامت عرب دولاب است


بدون شک در دنیای پر مخاطره و اندکی بی رحم امروزی؛ شناخت قوانین و مقررات جاری کشور در حوزه‌های مختلف زندگی، یکی از واجبات مهم برای همه اشخاص با هر شرایط کاری و شخصی قلمداد ‌می‌شود. طبعا افرادی که به موضوع شناخت قوانین توجه کافی ندارند، در مواجهه با ابعاد حقوقی اعمال و تصمیمات خود نیز دچار مشکلات و آسیب‌های گوناگونی ‌می‌شوند.
امروزه کلیه ابعاد زندگی شخصی و شغلی تحت شعاع قانون و مقررات ‌می‌باشد و نمی‌توان با بی توجهی به قانون، امور مختلف زندگی را اداره نمود. البته استفاده از مشاوره و تخصص‌های حقوقدانان و مشاوران حقوقی متخصص ‌می‌تواند، بسیاری از مشکلات و مخاطرات حقوقی پیش روی زندگی اشخاص را مرتفع سازد.
در این نوشتار بنا بر اهمیت موضوع حد و جرایمی‌که مستوجب مجازات حد ‌می‌باشند؛ گروه وکلای یاسا اقدام به تهیه مطلبی آموزشی- حقوقی در خصوص انواع حد و جرایم مستوجب مجازات حد اعدام تهیه و تدوین کرده است که خدمت مخاطبان محترم گروه وکلای یاسا تقدیم ‌می‌شود.

قوانین و مقررات جمهوری اسلا‌می‌ایران بر اساس مبانی دین مبین اسلام پایه ریزی شده است. موضوع حد نیز برگرفته از دستورات دین اسلام و مذهب شیعه ‌می‌باشد که دارای ابعاد فقهی و تفسیری بسیار زیادی است.

حد نوعی از مجازات است که کیفیت و کمیت آن توسط شرع مقدس اسلام تعیین شده است و مراجع قضائی و قضات از این اختیار برخوردار ‌نمی‌باشند که در مورد نوع، کیفیت، میزان و حدود شرعی تصمیم گیری نمایند. به تعبیر دیگر؛ دادگاه و مرجع رسیدگی به جرایمی‌که مجازاتش در قانون حد تعیین شده است، ‌نمی‌توانند کمیت و کیفیت مجازات حد را کاهش یا افزایش و یا ساقط نمایند.

در شرع اسلام مشخص شده است که؛ جرایم مستوجب حد، تنها با توبه و طلب مغفرت الهی قابل تقلیل و ساقط شدن ‌می‌باشند و از این نظر؛ مجازات حد، ثابت و غیرقابل تغییر قلمداد ‌می‌شود.مجازات حد الهی چیست

بیان نمودیم که؛ قوانین کشورمان بر اساس دین اسلام پایه ریزی شده است و قانون در مورد حد هم به صورت کامل و مبسوط بر اساس دستورات شرع اسلام تعیین و تکلیف کرده است.

یکی از نکات حائز اهمیت در خصوص مجازات حد برای مجرم؛ بحث علم، آگاهی و اطلاع شخص از شرایط مجازاتی و حرمت شرعی خطای مرتکب شده ‌می‌باشد.

بدین معنی که در صورتی که متهم ادعای عدم آگاهی و اطلاع از ابعاد قانونی رفتار مرتکب شده و همچنین غیر ارادی بودن عمل خود را داشته باشد و دادگاه احتمال درستی و صحت ادعایش را رد نکند؛ ادعایش بدون نیاز به شاهد و سوگند یاد کردن، پذیرفته خواهد شد. همچنین؛ در صورتی که متهم ادعای این موضوع را داشته باشد که اقرار و اعتراف وی در خصوص اتهام وارده در فضایی رعب آور و با شکنجه، تهدید و‌ترساندن به دست آمده است نیز، بدون شاهد و سوگند یاد کردن متهم؛ دادگاه ادعایش را خواهد پذیرفت.

توجه داشته باشید که؛ اقرار متهم تنها به شرطی دارای اعتبار شرعی است که در پیشگاه قاضی محکمه صورت پذیرفته باشد.

بنابراین؛ به خوبی مبین ‌می‌شود که شرط صدور حدود شرعی، قصد، آگاهی، نیت و اشراف به مسئولیت کیفری از جانب متهم ‌می‌باشد.

ولی فراموش نکنید که؛ در خصوص جرایم مربوط به محاربه و افساد فی الارض که دارای منافات با عفت و عنف ‌می‌باشد، ادعای اکراه، ربایش یا اغفال زمینه ساز ساقط شدن اتهام از متهم نبوده و دادگاه مکلف به رسیدگی و بررسی پرونده است.

از سوی دیگر؛ بلوغ، عقل، اختیار و اطلاع به موضوع، از شرایط اساسی مسئولیت کیفری می‌باشند. لذا شخص مجنون، مست، ساهی (غافل، فراموشکار) و مکره (شخصی که با تهدید یا زور مجبور به ارتکاب عملی ‌می‌شود)، در حدود، فاقد مسئولیت کیفری ‌می‌باشد.

منظور از حرمت شرعی به این مفهوم ‌می‌باشد که؛ شخصی که عملی را مرتکب شده از حرام بودن فعل انجام شده بر اساس دستورات شرعی آگاهی کامل داشته باشد.

با این اوصاف ‌می‌توانیم بگوییم که؛ در کلیه جرایم مستوجب حد، فرد بایستی اطلاع داشته باشد که رفتارش جرم بوده و دارای حرمت شرعی ‌می‌باشد، لذا در صورتی که شخص نداند که آن فعل حرام است مشمول مجازات حد نمی‌شود.

«در جرائم موجب حد، مرتکب در صورتی مسؤول است که علاوه بر داشتن علم، قصد و شرایط مسؤولیت کیفری به حرمت شرعی رفتار ارتکابی نیز آگاه باشد.»

گروه وکلای یاسا به بررسی انواع حدود و ‌جرایمی ‌که طبق قانون جمهوری اسلا‌می‌ایران؛ مستوجب مجازات حد ‌می‌باشند پرداخته است:

اعدام یکی از انواع حدود ‌می‌باشد که در خصوص جرم‌های ذیل اجرا ‌می‌شود:

آمیزش جنسی مرد با زنی بدون آنکه بین آن دو عقد نکاحی واقع شده باشد را زنا ‌می‌گویند. زنا از گناهان کبیره قلمداد ‌می‌شود و در شرع برای مرتکب زنا، حد تعیین شده است.

در مواردی که رابطه جنسی زن و مرد دارای «وطی به شبهه» باشد، فعل زنا را ‌نمی‌توان برای آن استفاده نمود. منظور از وطی به شبهه این ‌می‌باشد که زن و مرد به گمان وجود رابطه مشروع، اقدام به برقراری آمیزش جنسی نمایند، درحالی که در واقعیت این رابطه‌ فاقد مشروعیت است.

بلوغ شرط تحقق یافتن زنا ‌نمی‌باشد. بنابراین؛ در مواردی که یکی از طرفین یا هر دو بالغ نباشند نیز زنا تحقق ‌می‌یابد. اما شخص نابالغ مستوجب مجازات حد ‌نمی‌باشد و برای وی مجازات تامینی و‌تربیتی در نظر گرفته ‌می‌شود.

بد نیست بدانید که؛ سن بلوغ در پسران ۱۵ سال کامل قمری و در دختران ۹ سال کامل قمری تعیین شده است.

یکی دیگر از ‌جرایمی ‌که بر اساس قانون؛ مجازاتش حد زنا بوده، جرم لواط است.

لواط در شرع و قانون این چنین تعریف ‌می‌شود:

«لَواط یک فعل شنیع، حرام و از گناهان کبیره بوده و معنی آن این است که مردی آلت تناسلی خویش را به میزان حشفه و بیشتر در مقعد مرد دیگر داخل نماید.

یکی از دیگر از ‌جرایمی ‌که مستوجب مجازات حد اعدام ‌می‌باشد؛ تفخیذ است.

تفخیذ یا لاپایی به نوعی از رابطه‌ی جنسی اطلاق ‌می‌شود که بدون دخول و با وارد نمودن( فرو کردن) و مالاندن آلت جنسی مردانه میان ران‌های مرد دیگر صورت ‌می‌پذیرد. تفخیذ فعل حرام بین دو مرد بوده و در شرع به عنوان گناه کبیره محسوب ‌می‌شود.

لازم به ذکر است؛ در تفخیذ اگر فاعل شخصی غیر مسلمان بوده و مفعول شخصی مسلمان، حد اعدام برای فاعل جاری ‌می‌شود.

در برخی از موارد؛ اشخاص علیه پیامبر اکرم (ص) و دیگر پیامبران الهی، صفات زشت، قذف و دشنام روا ‌می‌دارند. به این اشخاص سبب النبی ‌می‌گویند و مجازات جرم مرتکب شده، حد اعدام ‌می‌باشد.

مطالبق دستورات شرع مقدس اسلام و قانون مجازات اسلا‌می‌ جمهوری اسلا‌می ‌ایران؛ مجازات سرقت در جایگاه و مرتبه چهارم، حد اعدام ‌می‌باشد.

محاربه به مفهوم سلاح کشیدن علیه مردم با هدف ؛ جان، مال و ناموس به نحوی که امنیت جامعه را تحت خطر قرار داده و آسایش مردم را از آنها سلب نماید، تعریف شده است و یکی از حدود محاربه حکم اعدام تعیین شده است.

بنابر تشخیص قاضی، یکی از حدود جرم محاربه برای شخص مجرم اجرا ‌می‌شود.

طبق مبانی دینی و قانون جمهوری اسلا‌می‌ ایران؛ افساد فی الارض اینگونه تعریف ‌می‌شود:

«هر فردی که به طرز گسترده و وسیع مرتکب جرم و جنایت علیه سلامت و تمامیت جسمانی آحاد جامعه، جرایم ضد امنیت داخلی یا خارجی کشور، پخش و نشر اکاذیب، اخلال ایجاد نمودن در سیستم اقتصادی کشور، آتش کشیدن و تخریب، پخش مواد سمی ‌و خطرساز، میکروبی و کشنده یا بر پا نمودن محفل‌های فساد و فحشا یا همکاری در آنها شود، به‌ نحوی که سبب اخلال شدید در نظم عمو‌می ‌کشور، ناامنی یا وارد نمودن خسارت کلان به تمامیت جسمانی اشخاص یا اموال عمو‌می ‌و خصوصی، یا موجبات اشاعه‌ و توسعه فساد یا فحشا در حد کلان گردد، مفسد فی‌الارض قلمداد شده و به حد اعدام محکوم خواهد شد.

تحلیل‌های فقهی و قانونی زیادی در خصوص جرم افساد فی الارض وجود دارد که جنبه‌های گوناگون این جرم و حد اعدام را برای آن مشخص و مبین ‌می‌سازد.

آخرین ‌جرمی که حد اعدام برای آن جاری ‌می‌شود؛ جرم بغی است.

جرم بغی به معنای؛ حرکت و فعالیت مسلحانه و سازمان یافته علیه نظام جمهوری اسلا‌می‌ایران ‌می‌باشد و طبق قانون مجازات اسلامی؛ حد اعدام به عنوان مجازات مجرم باغی صادر ‌می‌شود.مجازات حد الهی چیست

در مورد جرم باغی و مجازات حد اعدام برای آن؛ نکات مهمی‌ از منظر قانونی مطرح ‌می‌باشد که از بحث این مطلب گروه وکلای یاسا خارج ‌می‌باشد.

تنها ‌جرمی که مستوجب مجازات حد رجم یا سنگسار کردن ‌می‌باشد؛ زنای محصن و زنای محصنه ‌می‌باشد. زنای محصنه به مفهوم آن ‌می‌باشد که فرد زنا کار برخوردار از همسر دائمی ‌باشد، به نحوی که هرگاه اراده کند با همسر خویش رابطه جنسی میسر سازد و ممانعت و منعی وجود نداشته باشد ولی با همه این اوصاف؛ اقدام به زنا کرده باشد. به تعبیر روان‌تر؛ در صورتی که یک زن متأهل اقدام به زنا نماید، به زنای آن زن زنای محصنه اطلاق ‌می‌‌شود و در صورتی که زنا کننده مرد باشد، به آن زنای محصن گفته ‌می‌شود.

طبق قانون مجازات زنای محصن در خصوص چه مرد و چه زن زناکننده ای که در قید تاهل است؛ اگر پیر است در مرحله نخست صد ضربه شلاق و در مرحله بعدی سنگسار ، و در صورتی که جوان بوده، تنها مجرم را سنگسار ‌می‌نمایند و جهت احتیاط واجب شلاق ‌نمی‌زنند، اگر شخصی که در قید تاهل است و همسرش به طور کامل در اختیار اوست اما هنوز اقدام به برقراری رابطه زناشویی نکرده، اگر مرتکب زنا شود او را صد ضربه شلاق ‌می‌‌زنند و سر او را نیز ‌می‌تراشند و به مدت زمان یک سال او را از شهر محل سکونتش تبعید ‌می‌نمایند؛ اما برای زن زنا کار احکام‌تراشیدن سر و تبعید صادر ‌نمی‌‌شود.

یکی دیگر از حدود؛ حد جلد یا شلاق زدن ‌می‌باشد که در شرع و قانون در خصوص جرم‌های ذیل صادر ‌می‌شود:

یکی دیگر از مجازات‌هایی که در شرع اسلام در خصوص جرم‌های زنا و محاربه تعیین شده است؛ حد تبعید ‌می‌باشد.

در قسمت حد رجم عنوان نمودیم که؛ یکی از حدود مردی که دارای همسر دائمی ‌بوده و قبل از دخول مرتکب زنا ‌می‌شود؛ صد ضربه شلاق،‌تراشیدن سر و یک سال تبعید ‌می‌باشد.

قاضی اختیار این موضوع را دارد که؛ در خصوص جرم محاربه، مجازات حد تبعید را برای مجرم صادر نماید.

قاضی در خصوص جرم محاربه این اختیار دارد که؛ حد قطع دست راست و پای چپ را برای محارب جاری نماید. حد قطع دست از اختیارات قاضی در خصوص جرم محاربه ‌می‌باشد.

همچنین در خصوص سرقت در مرحله نخست، قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهای آن به طرزی که انگشت شست و کف دست باقی بماند و در صورتی که سارق برای دومین بار مرتکب جرم سرقت ‌می‌شود، قطع پای چپ سارق از پایین برآمدگی به ‌نحوی که نصف قدم و مقداری از محل مسح باقی بماند؛ مجازات بر اساس حد قطع دست ‌می‌باشد.

حد صلب یا صلیب کشیدن در مورد جرم محاربه و با تصمیم و اختیار قاضی صادر ‌می‌شود. حد صلب به ندرت در قوانین جاری کشورمان جاری ‌می‌شود ولی به هر حال از دستورات شرعی دین مبین اسلام بوده و در قانون مجازات اسلا‌می‌نیز آورده شده است.

اگر شما نیز نیاز به مشاوره حقوقی رایگان دارید پس سوالات و ابهامات خود را با کارشناسان گروه وکلای یاسا مطرح فرمایید.

 

معتقدم؛ عدالت در تمامی ابعاد، حق مردم و اجرای عدالت تکلیف حکومت است.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌سایت

۸۷۱۳۲ (۰۲۱)



مقاله

 

حجت الاسلام نورالله ولي نژادمدیر کل تبلیغات اسلامی گلستان

 

 

مجازات حد الهی چیست

 

مقدمه:

وقتي بحث از نظم در جامعه به ميان مي­آيد، لازم است حد و حدود يا به عبارت ديگر، مرز آن شناخته شده تا در حدود تعيين شده حركت ادامه و از هر گونه انحراف و كج­روي جلوگيري گردد.

مرز يا به عبارتي حدود، مميز بين حق و باطل و گاهي منشاء تفكيك دو يا چند و گاهي صرفاً جهت شناسائي اشياء از همديگر به كار مي­رود.

بين حق و باطل هميشه مرزي تعيين و برهم زدن يا برداشتن آن، موجب خسارات جبران­ناپذيري مي­گردد و همين مرز موجب شناسائي حق و باطل نيز مي­باشد.

اگر چه گاهي مرز صرفاً جهت تفكيك دو چيز ترسيم شده و از آن مرز فقط جهت شناسائي و اغراض ديگر استفاده مي­گردد ولي بحث ما در حدودي است كه مرز بين حق و باطل و تجاوز از آن گناه و متجاوز خسارت­هاي مادّي و معنوي به اجتماع وارد و خود در اين آتش مي­سوزد.[1]

لذا در اين بحث به حدودالله مي­پردازيم؛ اولاً ببينيم حدودالله چيست و قرآن کريم از آن چگونه استفاده نموده است و ثانياً چگونه در جامعه كاربردي بوده و عدم اهتمام چه خسارت­هايي را به همراه خواهد داشت.

تعريف حد: حد در لغت يعني مرز ـ فاصله بين دو چيز ـ جمع آن حدود است.

واسطۀ ميان دو چيز كه از اختلاط آن دو جلوگيري كند را، حد مي­گويند يا تعبير به حائل و حاجز مي­گردد.

در قرآن کريم (سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 187) آمده: “تلك حدودالله” (اين مرز خدا است)، البته مراد از مرزهاي خدائي، احكام حلال و حرام خدا يا مرز بين حق و باطل، معروف و منكر، زيبائي و زشتي، ظلمت و نورانيت و در يك جمله انسانيت و غير انسانيت است.

مرحوم طبرسي در ذيل آيۀ شريفۀ 63 سورۀ مبارکۀ توبه مي­فرمايد: «حد به معني منع و دفع است و بنابراين مرز را به آن جهت حد مي­گويند كه ميان دو شي­ء واقع شده و مانع اختلاط است».

و راغب مي­گويد: «علت تسميه حدّ زنا و حدّ خمر اين است كه اجراي حد، مرتكب اين گناه را از ارتكاب جديد باز مي­دارد و هم­چنين ديگران را».[2]

از مجموع توضيحات فوق روشن مي­گردد كه حدود و مرز در اجتماع، خانواده و حتّي عبادت و… لازم و ضروري و خدشۀ آن، گناه و برداشتن يا عدم وضع آن، بي­بند و باري و هرج­ و مرج و در نتيجه بي­هدف بودن زندگي را به همراه داشته و براي بقاء حفظ اجتماع، خانواده، انسان و ارزش­ها و… تعيين مرز لازم و ضروري است.

 

حدودالله چيست؟

در قرآن کريم به عناوين مختلف، مرزهاي الهي بيان و به انسان آگاهي لازم داده شده است كه حريم خداوند را حفظ و از خدشه­دار كردن و شكستن و گاهي حتّي نزديك شدن به آن شديداً بپرهيزد.

 

الف: حدودالله در قرآن کريم

 ـ حدود روزه و اعتكاف ـ

 “احل لكم ليله الصيام الرفث الرضا الي نسائكم… تلك حدودالله فلا تقربوها”[3]

در اين آيۀ شريفه خداوند ضمن برشمردن چند حكم اسلامي در زمينۀ روزه و اعتكاف مي­فرمايد اين­ها حدود و مرز خداوند است يعني حق نداريد از اين مرز خارج شويد.

1- آميزش با زن در شب­هاي ماه رمضان براي شما حلال است، برخلاف اينكه در دفعۀ اول شب­ها هم حرام بود.

2- خوردن و آشاميدن در شب تا سپيدۀ صبح اشكال ندارد ـ چون در ابتدا در 24 ساعت يك­بار بيش­تر حق نداشتيد افطار نمائيد.

3- روزه را تا شب (غروب) تكميل كنيد.

4- در ايام اعتكاف در مسجد با زنان آميزش نكنيد.

وقتي خداوند در بحث روزه بعضي از احكام را به مناسبتي بيان مي­كند در آخر مي­فرمايد اين­ها مرز خداوند بوده و به آن نزديك نشويد.

پس موظفيد اين مرز را رعايت كنيد و حق نداريد هرگز اين حريم را بشكنيد براي اينكه شكستن حريم مساوي است با روزه نداشتن و روزه نداشتن مساوي است با گناه بزرگ و در صورت انكار ارتداد را به همراه خواهد داشت. پس به خوبي روشن است كه خداوند مرز را ترسيم كرده است تا انسان­ها در حريم تعيين شده و در يك چهارچوب حركت كنند. يعني از اول شب تا آخر شب شما مجاز هستيد در آميزش و خوردن و آشاميدن و يك دقيقه قبل از غروب يا بعد از اذان صبح تجاوز محسوب و عمل شما نيز باطل مي­گردد.[4]

از همه مهم­تر مي­فرمايد: اين حدود خداوند است و به آن نزديك نشويد. يعني خداوند حتي انسان را  از نزديك شدن به مرز باز مي­دارد چون كه شايد همين نزديكي موجب تجاوز به حريم گردد (البته در بحث كيفر تحت عنوان به حدود الله نزديك نشويد به اين قسمت بيش­تر مي­پردازيم) زيرا نزديك شدن به مرز هميشه وسوسه­انگيز است و آهسته پاي انسان را به آن سوي مرز كشانده و رفتن به آن سوي مرز همان و انحراف و گمراهي و در يک جمله بي­ديني و بي­هويتي و سقوط همان.

 

ـ حدود طلاق ـ

خداوند در جاي ديگر بحث طلاق و عدّه را مطرح و آن را از حدودالله مي­شمارد و مي­فرمايد: «الطلاق مرتان فامساك بمعرف او تسريح با حسان ولا يحل لكم ان تأخذوا مما اتيتموهن شيئا الا ان يحافا الا يقيما حدودالله فان خفتم الا يقيما حدودالله فلا جناح عليهما فيما افتدت به تلك حدودالله فلا تعتدوها ومن يتعد حدودالله فاولئك هم الظالمون»[5]

در اين آيۀ شريفه چند چيز مورد توجه قرار مي­گيرد:

1- طلاقي كه رجوع و بازگشت دارد دو مرتبه است يعني بار سوم ديگر حقّ رجوع نيست.

2- يا بايد در هر مرتبه همسر خود را به طور شايسته نگاهداري كند.

3- يا با نيكي او را رها سازد يعني اگر قرار شد جدا شوند با نيكي از هم جدا شوند نه با كينه و انتقام­جوئي.مجازات حد الهی چیست

4- براي مرد حلال نيست چيزي را كه به زن داده است مثل مهريه، شوهر حق ندارد از او بگيرد مگر اينكه زن تمايل به زندگي نداشته باشد و…

بعد از بيان اين موارد خداوند مي­فرمايد اين­ها حدود (مرزهاي) خداوند هستند و از آن تجاوز نكنيد و هركس از آن تجاوز كند، ستمگر است.

در اين آيۀ شريفه مرز به خوبي روشن و از آن شديداً نهي شده است.

نكتۀ حائز اهميت اينكه در اين آيۀ شريفه، چهار بار كلمه حدودالله به كار رفته و تكرار آن تأكيدي است بر حفظ مرزهاي الهي و رعايت حريم آن براي همگان.

در آيۀ شريفۀ بعد نيز از بيان مسئله محلل مي­فرمايد؛ اگر مرد اميد داشته باشد كه حدود الهي را محترم مي­شمارد، بعد از طلاق سوم و ازدواج اين زن با شخص ديگر و طلاق آن شخص مي­تواند مجدداً او را به عقد خويش درآورد و در ادامه مي­فرمايد. اين حدود الهي است (تلك حدودالله يبينها لقوم يعلمون)[6]

يعني كسي حق ندارد بدون محلل بعد از طلاق سوم مجدداً زن را به عقد خويش در آورد اگر اينكار را بكند حدود خداوند را شكسته است.[7]

 

ـ حدود جنگ و جهاد ـ

خداوند در قرآن کريم نيز براي جنگ، حد وحدودي تعيين و تجاوز از آن­ها را منع كرده و مي­فرمايد:

“وقاتلوا في سبيل­الله الذين يقاتلونكم ولاتعتدوا ان الله لا يحب المعتدين”[8]

(در راه خدا با كساني كه با شما مي­جنگند نبرد كنيد و از حد تجاوز ننماييد كه خدا تعدّي­كنندگان را دوست ندارد).

در اين­جا كلمه (تعتدوا) از مصدر اعتدا است و اعتدا به معناي خارج شدن از حد است. نهي از اعتداء نهيي است مطلق، در نتيجه مراد از آن مطلق هر عملي است كه عنوان تجاوز بر آن صادق باشد. مانند قتال قبل از پيشنهاد مصالحه، قتل زنان و كودكان، قتال قبل از اعلان جنگ.[9]

 در اين آيۀ شريفه خداوند ضمن اينكه دستور دفاع را در برابر دشمنان صادر مي­كند، تجاوز از حدود را نيز به مؤمنان گوشزد كرده و مرزهايي براي جنگ تعيين مي­كند. و در واقع اين آيۀ شريفه منطق اسلام را در مورد جنگ، اين­گونه تبيين مي­كند:

1- هدف اصلي جنگ­هاي اسلامي، نبرد در راه خدا است. جنگ به خاطر انتقام­جويي، جاه­طلبي و رياست، كشورگشايي، به دست آوردن غنائم و تصرّف و اشغال سرزمين­هاي ديگران، همه از نظر اسلام محكوم و مردود است. تنها اسلحه به دست گرفتن و به جهاد پرداختن در صورتي صحيح است كه در راه خدا و گسترش قوانين الهي يعني حق و عدالت و توحيد و ريشه­كن ساختن ظلم و فساد و انحراف بوده باشد.

2- تا طرف مقابل دست به اسلحه نبرده و به مبارزه نپرداخته، مسلمانان نبايد در جنگ پيش­دستي كنند. مگر در مواردي خاص چنانكه حضرت علي(ع) مي­فرمايند:

«لا تقاتلوهم حتي يبدؤكم بحمدالله علي حجه وترككم اياهم حجه اخري لكم».[10](به آن­ها حمله نكنيد تا آن­ها حمله كنند زيرا شما پيرو حق هستيد و بر آن­ها حجت داريد و آغاز به جنگ نكنيد كه همين دليل ديگري بر حقانيت شما است).

3- هرگز غير نظاميان (مخصوصاً كودكان و زنان) و كساني كه توانايي جنگ را ندارند هم­چون پيرمردان نبايد مورد حمله و تعدّي قرار گيرند چرا كه آن­ها آْغازگر جنگ نبوده­اند.

4- از تخريب باغستان­ها و درختان بايد جلوگيري شود.

5- از مواد سمي براي زهرآلود كردن آب­هاي آشاميدني دشمن (جنگ شيميايي) نبايد استفاده كرد.

6- از كشتن اسراء جنگي و مجروحين و كسانيكه دست به فرار مي­زنند، بايد صرف­نظر كرد.

7- در صورتي كه دشمن اسلحه بر زمين گذاشت و از ادامه جنگ منصرف شد، نبايد جنگيد.[11]

لذا با توجه به اين نكات، عبور از مرزهايي كه در قرآن کريم براي جنگ و جهاد معين شده، تجاوز محسوب گرديده و در صورت ارتكاب گناه، براي جهاد ثوابي منظور نخواهد شد.

 

ـ قوانين ارث حدودالله هستند ـ

در ادامۀ بحث حدودالله و منع خداوند از شكستن حريم آن به يكي ديگر از احكام الهي برخورد مي­كنيم كه خداوند آن را نيز حدودالله مي­شمارد و مي­فرمايد: “تلك حدودالله ومن يطع الله ورسوله يدخله جنات تجري”[12]

خداوند در آيۀ شريفۀ فوق با كلمه «تلك» به قوانين ارث كه در آيات گذشته (11 و12 سورۀ مبارکۀ نساء) آمده، اشاره نموده و ضمن بيان طبقات وارثان و تعيين سهم هر يك از وراث و عدم تضييع حق آنان توسط ديگران در آيۀ شريفۀ بعد (آيه شماره 13) مي­فرمايد: «اين­ها حدود و مرزهاي الهي است كه عبور و تجاوز از آن­ها ممنوع است و آن­ها كه از حريم آن بگذرند و تجاوز كنند، گناهكار و مجرم شناخته مي­شوند». سپس با اشاره به اين قسمت از حدود و مرزهاي الهي مي­فرمايد: «كساني كه خداوند و پيامبر را اطاعت كنند و اين مرزها را محترم شمارند، به طور جاودان در باغ­هايي از بهشت خواهند بود كه آب از پاي درختان آن­ها قطع نمي­گردد…»

در آيۀ شريفۀ بعد به مؤمنان نسبت به عدم اجراي احكام ارث و قوانين الهي هشدار داده و مي­فرمايد:

“ومن يعص الله ورسوله ويتعد حدوده يدخله ناراً خالداً فيها وله عذاب مهين”[13](آن كس كه نافرماني خدا و پيامبرش را بكند و از مرزهاي او تجاوز نمايد او را در آتشي وارد مي­كند كه جاودانه در آن خواهد ماند و براي او مجازات توهين­آميزي است)

از اين آيات مي­توان نتيجه گرفت، نافرماني از فرامين خدا و رسول و تجاوز از حدود الهي، اگر از روي سركشي باشد، مايۀ گرفتاري به عذاب­هاي خواركننده جسمي و روحي در قيامت و جاودانگي در آتش جهنم، به اراده و خواست خدا شده و پاي­بندي به اين حدود و عدم تجاوز از آن­ها موجب تنعم به نعيم ابدي و بقاء سرمدي در روضۀ رضوان و بهشت جاودان خواهد شد.[14]

 

ـ ظهار از حدود الله است ـ

از ديگر حدود الهي، مسئلۀ ظهار است. ظهار در عرب جاهليت يكي از اقسام طلاق بوده است. به اين صورت كه وقتي كسي از همسرش ناراحت مي­شد براي اينكه او را در مضيقه و فشار قرار دهد و او را بر خود حرام نمايد، مي­گفت:

«انت علي كظهر امي» يعني تو به نسبت من به منزله پشت مادرم هستي. اين حكم نوعي طلاق و جدائي دائمي در عصر جاهليت محسوب شده و آن زن براي هميشه بر همسرش حرام مي­گرديد. حتي نمي­توانست همسر ديگري انتخاب كرده و هم­چنان بلاتكليف مي­ماند.[15]

خداوند در آيات شريفۀ 1، 2، 3 و4 سورۀ مبارکۀ مجادله بعد از مطرح كردن بحث ظهار و اعمال زشت عصر جاهليت، مي­فرمايد: «هيچ وقت اين شيوه باعث نمي­شود زن حكم مادر انسان را پيدا كند. زيرا مادر، كسي است كه انسان از او متولد گرديده است وسپس ضمن محكوم كردن اين شيوه دستور كفاره را دربارۀ آن صادر مي­نمايد. بنابراين طبق دستور قرآن کريم هرگاه كسي نسبت به همسرش ظهار كند، همسرش مي­تواند با مراجعه به حاكم شرع او را موظف سازد كه يا رسماً از طريق طلاق از او جدا شده و يا به زندگي زنا شوئي برگردد يا پيش از بازگشت و قبل از انجام اعمال زناشوئي بايد كفاره بدهد يعني در صورت توانائي، يك برده را آزاد كند واگر نتوانست دوماه پي­در­پي روزه بگيرد و اگر آن هم مقدور نبود، شصت مسكين را اطعام نمايد.[16]

در پايان خداوند اين مسئله را به عنوان حد و مرز الهي معرفي كرده و مي فرمايد: “…تلك حدودالله وللكافرين عذاب اليم”[17]

 

ب: حدودالله در روايات:

 

1- براي هر چيزي حد تعيين شده:

قال الباقر(ع): «ان الله تبارك وتعالي جعل لكل شي حدا وجعل عليه دليلا يدل عليه وجعل علي من تعدي ذلك الحد حدا»[18] (خداوند براي هر چيزي حد و مرزي قرار داده و براي نشان دادن آن مرز، نشانه­اي گذاشته است و براي كسي كه از آن حد فراتر رود، حد (مجازات) معين كرده است).

به تعبير امام باقر(ع)، همۀ مرزها داراي نشانه و علامت بوده و اين قابل تشخيص نيز مي­باشد و هر كس از آن نشانه­گذاري تجاوز نمايد، بايد بر او حد جاري كرده، تا آن شخص مجدداً مرتكب خلاف نگردد و ثانياً ديگران عبرت گرفته و حدود الهي را محترم شمارند.

2- هيچ چيزي بدون حد نيست:

قال الصادق(ع): «ما من شي الا وله حد كحدود داري هذه فما كان في الطريق فهو من الطريق وما كان في الدار فهو من الدار»[19] (هيچ چيزي نيست مگر آنكه همانند اين خانه من حد و مرزي دارد و هر چه در كوچه است جزء همان و هر چه داخل خانه است، متعلق به خانه مي­باشد).

در اين روايت، امام صادق(ع) حد و مرز را به حد و مرز خانه و كوچه تشبيه كرده، به لحاظ اينكه كوچه براي عموم است ولي خانه براي صاحبان خانه و كسي كه در بيرون خانه است، حق ندارد بدون اجازه وارد خانه شده و اگر وارد شود متجاوز و مستحق مجازات مي­باشد.

3- هر حلال و حرامي داراي حد مي­باشند:

امام صادق(ع): «ماخلق الله حلالاً ولا حراماً وله حد كحدود داري هذه… حتي ارش الخدش فما سواه والجلده ونصف الجلده»[20](يعني خداوند هيچ حلال و حرامي را نيافريده است مگر آنكه مثل اين خانه من حد و مرزي دارد… حتي ديه وارد آوردن خراش و غيره آن و يك تازيانه و نصف تازيانه هم داراي حد مي­باشد).

 در اين حديث شريف، امام صادق(ع) مي­فرمايد: «تمام حلال و حرام داراي مرز بوده و آن را تشبيه به حدود و ديوار خانه مي­كند براي اينكه حريم خانه واجب­الحفظ و شكستن آن گناه و شكننده، مجرم و بايد مجازات شود».

 

ـ نزديك حدودالله نشويد ـ

در ابتداي اين مقاله در خصوص حد وحدود و مرزهاي الهي توضيحاتي ارائه شد برخي از حدود به تفصيل مورد بحث و بررسي قرار گرفت و عنوان شد كه حدود يا حد به معني مرز و يا منع از عبور است. و وقتي در جائي مرز تعيين مي­گردد عبور از آن ممنوع و متجاوزين شديداً مجازات مي­گردند. چنانكه در مرزهاي تعيين­شده بين كشورها چنين است. حتي شرايط مرزهاي تعيين­شده در مزارع و املاك و ساختمان­ها نيز اين­گونه است. همه كس حق دارد در حدود تعيين­شدۀ خويش به فعاليت بپردازد وكوچك­ترين تجاوز به حريم ديگري، جرم و مرتكب آن تنبيه مي­گردد.

براي حفظ اجتماع و استواري آن و استمرار زندگي معقول، افراد ناگزيرند براي همديگر حد و حدودي را تعيين و هركس تنها مجاز است در حريم خويش فعاليت نمايد.

برخي از اين حدود توسط خداوند و بعضي به وسيلۀ حاكمان و برخي نيز توسط خود مردم ترسيم مي­گردد. براي حفظ اين حدود گاهي كشتارها انجام گرفته و انسان­هاي زيادي فدا شده­اند و خسارت­هاي فراواني به بار آمده تا از مرز تعيين­شده دفاع گردد. چرا كه گاهاً عده­اي به حق خويش قانع نبوده و چشم طمع به منافع ديگران داشته­اند و همين طمع­ورزي، موجب تجاوزات گرديده و به دنبال آن نزاع ودرگيري به وجود آمده است. به دليل اهميت و عظمت و ارزش فوق­العاده مرزها يا حدود و از همه مهم­تر حدود الهي، قرآن کريم در مواردي تذكر مي­دهد كه حتي نزديك اين مرزها نشويد. چرا كه جاذبه­هاي كاذب آن موجب لغزش گرديده و اندكي غفلت، باعث شكستن حريم­ها مي­گردد.

به عنوان مثال به صاحبان گوسفندان گفته مي­شود که گوسفندان را به قرقگاه نزديك مرز نبرند براي اينكه ممكن است علف­هاي سبز و علوفه بهتر زمين همسايه موجب شود گوسفندان در يك چشم به هم زدن زمين همسايه را مورد تاخت قرار دهند.

پيغمبر(ص) در اين خصوص مي­فرمايند: «ان حمي الله محارمه فمن يرتع حول الحمي يوشك ان يقع فيه» (محرمات الهي قرقگاه­هاي… هركس گوسفند خود را در كنار قرقگاه ببرد، بيم آن مي­رود كه وارد منطقۀ ممنوعه شود).[21]

در آيات قرآن کريم نيز مكرر بر اين موضوع تأكيد شده از جمله؛

الف) در سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 187، خداوند متعال بعد از بيان احكام روزه، مثل منع خوردن و آشاميدن بعد از طلوع سپيده صبح، عدم آميزش جنسي با زنان در ايام اعتكاف در مساجد و… مي­فرمايد: “…تلك حدودالله فلا تقربوها…” (اين­ها حدود و مرزهاي الهي است و نمي­بايست شما به مرز نزديك شويد مبادا در اثر وسوسه­هاي شيطان از مرز بگذريد و قانون­شكني نمائيد). اين آيۀ شريفۀ حاوي نكاتي است كه جهت رعايت حدود الهي بايد مورد توجه قرار بگيرد؛ 1- نزديك اذان صبح دست از خوردن بكشيد و حتّي از حداقل شبهه بپرهيزيد و با زنان در صورت ضيق وقت آميزش نكنيد. شايد وارد صبح شود. 2- به هنگام روزه­داري از انجام اعمال شهوت­انگيز بپرهيزيد. چرا كه ممكن است در مواقع حساس نتوانيد خودتان را كنترل نمائيد. 3- با غذا بازي نكنيد، نگوئيد نمي­خورم فقط با غذا بازي مي­كنم. بلكه از اين هم بپرهيزيد تا از احتمال وارد شدن در مبطلات بپرهيزيد. 4- به هنگام غروب تا يقين نكرديد از مضطرات بپرهيزيد.

و بالاخره در اين آيۀ شريفه هشدار مي­دهد از نزديك شدن به مرز الهي بپرهيزيد. چه بسا اين نزديكي براي شما خطرآفرين باشد.

ب) در داستان حضرت آدم و حوا(ع) خداوند به آن دو دستورمي­دهد؛  وارد بهشت شويد و بخوريد هر چه كه مي­خواهيد، و بعد مي­فرمايد: “…ولا تقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين”[22](نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد بود).

پ) در سورۀ مبارکۀ اعراف مجدداً در داستان سكونت حضرت آدم و همسرش در بهشت مي­فرمايد: “ويا آدم اسكن انت وزوجك الجنه فكلا من حيث شئتما ولاتقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين”[23] (و اي آدم تو و همسرت در اين بهشت آرام گيريد واز نعمت­هاي آن گوارا هر چه مي­خواهيد بخوريد و به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد شد)[24].

ت) خداوند از به جا آوردن نماز در حالت مستي منع نموده و مي­فرمايد: “يا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلوه وانتم سكاري حتي تعلموا ما تقولون…”[25] (اي كساني كه ايمان آورده­ايد در حالي كه مست هستيد به نماز نزديك نشويد تا بدانيد چه مي­گوئيد)

 ج) خداوند علاوه بر منع از خوردن اموال يتيم حتي نزديك شدن به آن را نيز ممنوع كرده و مي­فرمايد: “ولا تقربوا مال اليتيم الا بالتي هي احسن حتي يبلغ اشده واوفوا الكيل والميزان بالقسط”[26] (به مال يتيم جز به نحو احسن و براي اصلاح نزديك نشويد تا به حد رشد برسند وحق پيمانه و وزن را به عدالت ادا كنيد).

نمي­گويد مال يتيم را نخوريد بلكه مي­گويد حتي به آن نزديك هم نشويد.

د) نزديكي به اعمال زشت و قبيح نيز در قرآن کريم ممنوع گرديده است؛ “…ولا تقربوا الفواحش، ماظهر منها وما بطن”[27] (به اعمال زشت و قبيح نزديك نشويد، خواه آشكار باشد، خواه پنهان يعني نه اينكه اعمال زشت را انجام ندهيد بلكه به آن نزديك هم نشويد).

و) نزديكي به زنا نيز در آيات قرآن کريم منع شده است. “ولا تقربوا الزني انه كان فاحشه وساء سبيلا”[28] (و نزديك زنا نشويد كه كار بسيار زشت و بد راهي است). در اين جا نكته­اي حائز اهميت است که نمي­گويد زنا نكنيد بلكه مي­گويد حتي به اين عمل زشت نزديك هم نشويد چون كه هر عملي مقدماتي دارد و زنا نيز مقدماتي دارد از جمله چشم­چراني؛ بي­حجابي؛ كتاب­هاي بدآموز؛ فيلم­هاي فاسد؛ كانون­هاي فساد و… اين امور همه موجبات زنا را فراهم مي­آورند.

از نظر اسلام حتي تنها ماندن زن و مرد نامحرم در يك اتاق ولو براي كارهاي عادي، پسنديده نيست چرا كه ممكن است موجب وسوسه شده و به تبع زمينۀ فعل حرام را به وجود بياورد.

هـ) خدا در قرآن کريم نزديكي با زنان در ايام حيض را منع نموده و مي­فرمايد: “ويسئلونك عن المحيض قل هو اذي فاعتزلوا النساء في المحيض ولا تقربوهن حتي يطهرن”[29](و از تو دربارۀ خون حيض سؤال مي­كنند بگو چيز زيان­بار و آلوده­اي است لذا در حالت قاعدگي از زنان كناره­گيري نمائيد و به آنها نزديك نشويد تا پاك شوند).

 

ـ متجاوزين در قرآن کريم ـ

در اين­جا به دنبال مبحث حدودالله، لازم است در مورد متجاوزين يا به عبارتي معتدين و نظم­شكنان جامعه بحث و تحقيق نماييم. در جوامع بشري همواره عده­اي به حقوق ديگران تجاوز كرده و از طبقات جامعه سلب آزادي و آسايش مي­كنند و منافع خويش را هر چند در قبال نابودي هزاران نفر، بر هر چيز مقدم داشته و باعث محروميت ديگران از حق طبيعي­شان مي­گردند.

اين گروه اگر چه كم هم نيستند، نظم حاكم بر جامعه را بر هم مي­زنند تا از آب گل­آلود ماهي بگيرند البته به تناسب افراد، تفاوت­هايي نيز در اين گروه هست مثلاً بعضي حقوق يك نفر يا يك خانواده و يا يك شهر را ضايع و يا به نفع خويش بر مي­دارند و برخي هم نظم يك جهان را به هم ريخته و جوي خون راه مي­اندازند. چنانكه استكبار جهاني اين­گونه است.

خداوند متعال در قرآن کريم متجاوزين به حدود را منع نموده و آنان را در شمار ظالمين قرار مي­دهد و مي­فرمايد: “تلك حدودالله فلا تعتدوها ومن يتعد حدودالله فاولئك هم الظالمون”[30]

همان­طور كه در قسمت­هاي قبل بحث آن رفت، خداوند در آيات شريفۀ گذشته بعد از بيان احكام طلاق مي­فرمايد: «اين حد و مرز الهي است. پس از مرز الهي تجاورز نكنيد و حريم آن­ را نشكنيد. وحرمت آن را نگه داريد و هر كس مرز الهي را بشكند و از آن تجاوز نمايد و آن را ناديده بگيرد جزء ستمكاران خواهد بود».

 

ـ قاتلين انبياء(ع) متجاوزين هستندـ

خداوند در سورۀ مبارکۀ بقره بعد از بيان داستان قوم يهود، لجاجت و عدم تحمل آن­ها نسبت به يك نوع غذا و تقاضاي انواع غذاها و ميوه­ها و سبزي­ها توسط آن­ها و… مي­فرمايد: «از اين بيابان وارد شهر شويد، هر چه خواستيد در آن­جا هست». خداوند مهر ذلت و نياز بر پيشاني آن­ها زد و مجدداً گرفتار غضب پروردگار شدند…

سپس علت گرفتاري قوم موسي(ع) را به غضب الهي، اين­گونه بيان مي­فرمايد: “…ذلك بانهم كانوا يكفرون بايات الله يقتلون النبيين بغير الحق ذلك عصوا وكانوا يعتدون”[31] (آن­ها به آيات الهي كفر ورزيدند و پيامبران را به ناحق كشتند. اين­ها به خاطر آن بود كه آنان گناهكار وسركش و متجاوز بودند).

و بار ديگر در سورۀ مبارکۀ آل­عمران تحت عنوان متجاوزين از آنان نام برده و مي­فرمايد: “ضربت عليهم الذله اين ما ثقفوا الا بحبل من الله وحبل من الناس باءو بغضب من الله وضربت عليهم المسكنه ذلك بانهم كانوا يكفرون بايات الله ويقتلون الانبياء بغير حق ذلك بما عصو وكانوا يعتدون”[32] (آن­ها هركجا يافت شوند مهر ذلت بر آنان خورده مگر با ارتباط با خدا و تجديد نظر در روش خود و (با) ارتباط با مردم و وابستگي به اين و آن و در خشم خدا مسكن گزيده­اند و مهر بيچارگي بر آن­ها زده شده چرا كه آنان به آيات خدا كفر مي­ورزند و پيامبران را به ناحق مي­كشند. اين­ها به خاطر آن است كه گناه مي­كنند و به حقوق ديگران تجاوز مي­نمايند).

در اين دو آيۀ شريفه سبب ذلت قوم موسي(ع) و مورد غضب قرار گرفتن آنان اين­گونه بيان مي­گردد: 1. ناسپاسي نسبت به نعمات الهي 2. كفرورزي به دلائل و آيات الهي و سرپيچي از فرامين پيامبران 3. عصيان­ورزي به خداي تعالي و عدم تبعيت از اوامر الهي و تجاوز به احكام و حدود 4. كشتن مردان حق و فرستدگان خدا.[33]

اصولاً اين سرانجام، نتيجۀ قطعي سنگدلي و قساوت قلب و بي­اعتنايي آنان به قوانين الهي بوده و نافرماني و مداومت آنان در تجاوز، علت كفرشان به آيات خدا و پيغمبركشي شد. خداوند عاقبت نافرماني را كفر دانسته است.

بايد توجه داشت كه آيات قرآن کريم منحصر به قوم خاصّي نيست بلكه قابل تعميم است و هدف از بيان چنين مواردي، آگاهي بندگان به وظائف و پاي­بندي به حدودالله است، بنابراين هر كس نسبت به نعمت­هاي الهي ناسپاسي كند و برخلاف ميل و دستورات رهبران حقيقي عمل نمايد، متجاوز بوده و مورد لعن و نفرين الهي قرار مي­گيرد. پس براي اينكه به سرنوشت قوم يهود دچار نشويم، بايد نكات ذيل را هميشه آويزۀ گوش قرار دهيم:

1- نسبت به نعمت­هاي الهي در هر مقام بايد شكرگذار بود؛ 2-  تنوع­طلبي به عصيان وكفر منجر مي­شود؛ 3- يهوديان با قتل انبياء و اصرار در كفر، موجب غضب حق تعالي شده­اند. بنابراين تابعين روش آن­ها نيز همان عاقبت را دارند.[34]

 

ـ اصحاب سبت ـ

در قرآن کريم، قوم يهود به عناوين مختلف مورد مذمت قرار گرفته­اند. يكي از اين موارد، شكستن حريم خدا در روز شنبه است. خداوند در اين خصوص مي­فرمايد: “ولقد علمتم الذين اعتدوا منكم في السبت فقلنا لهم كونوا قرده خاسئين”[35] (به طور قطع حال كساني از شما كه در روز شنبه نافرماني وگناه كردند دانستيد، ما به آن­ها گفتيم به صورت بوزينه­اي طرد شده در آئيد).

در اين آيه قرآن کريم، يهوديان زمان نزول قرآن کريم را مخاطب قرار داده و خراب­كاري و مكر و حيله گذشتگان آنان را گوشزد مي­كند. و به آنان خطاب مي­كند؛ «به خاطر تجاوز عده­اي از شما يهوديان و سرپيچي از فرمان خدا دستور مسخ آن­ها صادر و مسخ گرديده­اند». اين سرگذشت چنانكه در روايات اسلامي به آن اشاره شده، مربوط به جمعي از بني­اسرائيل است كه در ساحل يكي از درياها (ظاهراً درياي احمر در كنار فلسطين امروزي) در بندري به نام «ايله» (ايلات امروزي) زندگي مي­كردند.[36] و از طرف خداوند به عنوان آزمايش و امتحان به آنان دستور داده شد تا صيد ماهي را در روز شنبه تعطيل كنند. اما آنان دست  به حيله زده و در كنار دريا حوضچه­هايي ترتيب دادند و راه آن ­را به دريا گشودند. روزهاي شنبه، راه حوضچه­ها را باز مي­كردند و ماهيان فراوان همراه آب وارد آن­ها مي­شدند و به هنگام غروب، راهشان را مي­بستند و از بازگشت آن­ها به دريا جلوگيري نموده و سپس روز يكشنبه به صيد آن­ها مي­پرداختند.[37]

بنابراين به استناد سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 64، اين عمل يهود تجاوز به حدودالله است و مانع شمول فضل و رحمت خداوند مي­گردد.

“ثم توليتم من بعد ذلك فلولا فضل الله عليكم ورحمه للكنتم من الخاسرين”.

در سورۀ مبارکۀ اعراف نيز به اين داستان اشاره شده است: “وسئلهم عن القريه التي كانت حاضره البحر اذ يعدون في السبت اذا تأتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعا ويوم لا يسبتون لا تأتيهم كذلك نبلوهم بما كانوا يفسقون”[38] (و از آن­ها دربارۀ (سرگذشت) شهري كه در ساحل دريا بود سؤال كن (و به خاطر بياور) هنگامي را كه آن­ها در روز شنبه تجاوز (طغيان در برابر قانون خدا) مي­كردند. همان هنگام كه ماهيانشان در روز شنبه (كه روز تعطيل و استراحتشان بود) آشكار مي­شدند اما در غير روزهاي شنبه به سراغ آن­ها نمي­آمدند. اين­گونه آن­ها را به چيزي آزمايش كرديم كه در برابر آن نافرماني مي­نمودند).

و نيز در سورۀ مبارکۀ نساء آمده است: “ورفعنا فوقم الطور بميثاقهم وقلنا لهم ادخلوا الباب سجداً وقلنا لهم تعدوا في السبت واخذنا منهم ميثاقاً غليظاً”[39] (و كوه طور را بر فراز آن­ها برافراشتيم و در همان حال از آنان پيمان گرفتيم و به آن­ها گفتيم به عنوان توبه از در بيت­المقدس با خضوع درآييد و نيز به آن­ها گفتيم روز شنبه تعدّي نكنيد و دست از كار بكشيد و از آن­ها در برابر همۀ اين­ها پيمان محكمي گرفتيم).

و در آيۀ شريفۀ بعد مي­فرمايد: “فبما نقضهم ميثقهم وكفرهم بايت الله وقتلهم الانبياء بغير حق وقولهم قلوبنا غلف بل طبع الله عليها بكفرهم فلا يؤمنون الا قليلا”[40] (آن­ها به خاطر اينكه پيمانشان را شكستند و آيات خدا را انكار كردند و پيامبران را به ناحق كشتند و به خاطر اينكه از روي استهزاء مي­گفتند بر دل­هاي ما پرده افكنده شده و سخنان پيامبران را درك نمي­كنيم، مطرود درگاه خداوند شدند. آري خداوند به علت كفرشان بر دل­هاي آنان مهر زده و لذا جز عدۀ كمي ايمان نمي­آورند آن­ها كه راه حق مي­پويند و سر لجاج ندارند).

در اين آيه به قسمت­هاي ديگري از خلاف­كاري­هاي بني­اسرائيل از جمله كارشكني­ها و عداوت­ها و دشمني­هاي آنان با پيامبران خدا و قتل آنان اشاره شده است. در سورۀ مبارکۀ نحل، آيۀ شريفۀ 124 نيز در مورد اصحاب سبت بحث گرديده است.

 در مجموع، از داستان اصحاب سبت نتيجه مي­گيريم؛ خلاف­كاري زير پوشش كلاه شرعي تجاوز است. گرچه در آيات فوق اشاره­اي به حيله­گري اصحاب سبت در زمينه گناه نشده است ولي با توجه به اينكه در اين آيات مجازات سختي براي آن­ها تعيين شده، نشان­دهندۀ اين است كه چهرۀ واقعي گناه هرگز با دگرگون ساختن ظاهر آن و به اصطلاح كلاه شرعي درست كردن از بين نمي­رود. حرام، حرام است، خواه صريحاً انجام گيرد و يا در زير لفافه­هاي دروغين و عذرهاي واهي، آن­ها كه تصور مي­كنند گناه را مي­توان با تغيير چهره صوري تبديل به يك عمل مجاز كرد، در حقيقت خود را فريب مي­دهند.[41]

 

ـ تحريم چيزهاي حلال بر خويش تجاوز است ـ

هميشه تجاوز، در گرفتن حق ديگران، غصب اموال و املاك مردم، سلب آزادي ديگران و… معني نمي­دهد. از نظر قرآن کريم حتّي حرام كردن چيزهاي حلال بر خود، تجاوز محسوب مي­گردد. اسلام نه دين افراط است و نه دين تفريط. از اسراف به همان اندازه منع مي­كند كه از انزوا و كناره­گيري از تمام لذائذ مشروع.

در قرآن کريم آمده است: “يا ايها الذين آمنوا لا تحرموا طيبات ما احل الله لكم ولا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين”[42] (اي كسانيكه ايمان آورده­ايد چيزهاي پاكيزه را كه خداوند براي شما حلال كرده، بر خود حرام نكنيد از حد تجاوز ننمائيد زيرا خداوند متجاوزان را در دوست نمي­دارد)[43]

در اين آيۀ شريفه اشاره­اي به تحريم قسمتي از مواهب الهي به وسيلۀ برخي از مسلمين شده است. بدين صورت كه روزي پيامبر(ص) دربارۀ قيامت بياناتي تكان­دهنده فرمود، جمعي گريستند، به دنبال آن تصميم گرفتند پاره­اي از لذائذ دنيوي را بر خود تحريم كرده و به عبادت بپردازند. حضرت علي(ع) قسم ياد كرد شب­ها كم­تر بخوابد. بلال گفت که همه روزها را روزه مي­گيرد. عثمان بن مظعون گفت که آميزش جنسي را ترك مي كند و… پيامبر(ص) بعد از اطلاع از اين واقعه، به منبر رفتند و فرمودند: «چرا بعضي از شما، چيزهاي حلال را برخود حرام كرده­ايد. هركس از سنّت من روي گرداند، از من نيست». سپس به قرائت اين آيه، مسلمانان را از انجام اين عمل نهي نمودند.

با بيان اين حكم، اسلام صريحاً بيگانگي خود را از مسئلۀ رهبانيت و ترك دنيا آن­چنان كه مسيحيان و مرتاضان دارند، اعلام داشته است و براي تأكيد اين موضوع مي­گويد: «از حد و مرز فراتر نرويد، زيرا خداوند تجاوزكنندگان را دوست ندارد».[44]

غذاي حلال حدود الله و مرز الهي است و عبور از آن تجاوز محسوب مي­گردد. چنانكه خداوند مي­فرمايد: “كلوا مما رزقكم الله حلالاًً طيباًواتقوالله الذي انتم به مؤمنون”[45]

در آيۀ قبل نهي از تحريم بود و در اين آيه خداوند به بهره­گيري مشروع از مواهب الهي امر كرده و مي­فرمايد: «از آن­چه خداوند  به شما روزي داده است حلال، پاكيزه بخوريد تنها شرط آن اين است كه رعايت اعتدال و تقوا و پرهيزگاري در بهره­گيري از اين مواهب را فراموش نكنيد. لذا مي­گويد: “واتقولله الذي انتم به مؤمنون…” (يعني ايمان شما به خدا ايجاب مي­كند كه همۀ دستورات او را محترم شماريد، هم بهره­گرفتن و هم رعايت اعتدال وتقوي).

در تفسير اين جمله، احتمال ديگري نيز هست كه منظور از امر به تقوا  اين است كه تحريم طيبات و مباحات با درجۀ عالي و كامل تقوا متناسب نيست. تقوا ايجاب مي­كند كه انسان از حدّ اعتدال در هيچ طرف خارج نشود.[46]

 

ـ پيمان­شكنان ـ

در سورۀ مبارکۀ توبه، خداوند تمام پيمان­ها را با مشركان لغو و تنها چهارماه به آن­ها مهلت داده است تا بتوانند در اين فرصت تصميم بگيرند و علت لغو اين پيمان را هم در آيات شريفۀ  7-8-9 بيان مي­كند و در ادامه مي­فرمايد: “اشتروا بايات الله ثمناً قليلاً فصدوا عن سبيله ءانهم ساء ما كانوا يعملون لا يرقبون في مؤمن الا ولا ذمه واولئك هم المعتدون”[47] (آن­ها آيات خدا را به بهاي ناچيز فروختند و(مردم را) از راه او باز داشتند، آن­ها اعمال بدي انجام مي­دهند. نه تنها دربارۀ شما، دربارۀ هيچ فرد باايماني رعايت خويشاوندي و پيمان را نمي­كنند و آنان تجاوزكارانند).

خداوند در اين آيۀ شريفه يكي از نشانه­هاي فسق و نافرماني كفار را معامله آيات خدا دانسته و مي­افزايد آنان به خاطر منافع مقطعي و زودگذر مادّي و ناچيز خود، باعث انحراف مرم از صراط مستقيم گرديده و آنان را از هدايت باز مي­دارند. در روايتي نقل شده است كه ابوسفيان غذايي ترتيب داد و جمعي از مردم را به ميهماني فرا خواند تا از اين طريق عداوت آنان را در برابر پيامبر(ص) برانگيزد.[48]

برخي از مفسران، آيۀ فوق را اشاره به اين داستان دانسته­اند. ولي اكثر مفسران برآنند كه اين آيه مفهوم وسيعي داشته واشاره به تمام بت­پرستاني دارد كه براي حفظ منافع مادّي وزودگذر خويش از آيات خدا چشم پوشيدند. اينان هم خود را از سعادت و خوشبختي محروم ساخته و هم سدّ راه ديگران گرديدند. از نظر قرآن کريم، اين­گونه افراد علاوه بر اينكه آيات خدا را در ازاي بهايي ناچيز معامله كردند، از پيش­رفت دين نيز جلوگيري نمودند. خداوند در آيۀ بعد اين حقيقت را يادآور مي­شود كه اين مشركان به عهد و پيمان پاي­بند نبوده و حتّي ملاحظۀ خويشاوندي با افراد با ايمان را نيز نمي­كنند و اين به علّت روحيۀ تجاوزگري و دشمني آنان با ايمان و توحيد است.

در اين آيه، سه نكته حائز اهميت است: 1. مشركين ملاحظۀ عهد و پيمان نكرده و سر فرصت عهدشكني مي­نمايند؛ 2. بر مسلمين لازم است كه هميشه آماده باشند تا طرف مقابل قطع اميد كند؛ 3. شكستن عهد و پيمان، ظلم و تجاوز از حدود الهي است.[49] گرچه آيۀ مورد بحث از مشركين زمان پيامبر اسلام(ص) سخن مي­گويد، ولي در عين حال هر كسي كه دين­فروشي كند و دين را وسيلۀ ارتزاق خويشتن قرار دهد يا در قبال پيش­رفت دين در راه خدا كارشكني نمايد، متجاوز بوده و مشمول اين آيۀ شريفه خواهد بود.[50]

 

ـ انكار قيامت تجاوز است ـ

در سورۀ مبارکۀ مطفّفين خداوند به بحث قيامت پرداخته و گوشه­اي از مسائل قيامت را بازگو و انسان را نسبت به آن آگاهي  مي­دهد و يكي از متجاوزين را منكرين قيامت معرفي نموده و مي­فرمايد: “الذين يكذبون بيوم الذين ومايكذب به الا كل معتد اثيم ـ اذا تتلي عليه ايا تنا قال اساطير الاولين…”[51] (همانا كه روز قيامت را انكار مي­كنند و تنها كساني آن را انكار مي­كنند كه متجاوز و گنهكارند). در اين آيۀ شريفه متجاوزين منكر قيامت معرفي مي­شوند و در نتيجه مي­توان دريافت، ريشۀ انكار قيامت، منطق و تفكر و استدلال نيست بلكه افرادي كه مي­خواهند پيوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطه­ور باشند منكر قيامت مي­شوند.

در اين آيه كلمۀ «معتد» اسم فاعل از مصدر اعتداء است كه معناي تجاوز را مي­دهد و مراد در اين­جا تجاوز از حدود عبوديت است و كلمۀ «اثيم» به معناي كسي است كه گناهان بسيار داشته و به كلّي در شهوات غرق شده باشد ومعلوم است كه يگانه مانعي كه انسان را از گناه باز مي­دارد، ايمان به بعث و روز جزاست[52]و فاسقين و فاجرين اشخاصي هستند كه روز جزاء را تكذيب مي­كنند كه البته در آن روز به سزاي اعمال خود مي­رسند. پس، از اين آيه مي­توان نتيجه گرفت؛ 1. هركه منكر قيامت باشد، از ارتكاب فسق و فجور ترس و واهمه نمي­كند. 2. اشخاصي كه منكر قيامت­اند فاسق و فاجرند.[53]

 

ـ هركس كه مانع كار خير است، متجاوز است ـ

در سورۀ مبارکۀ ق خداوند بعد از بيان وقايع روز قيامت مي­فرمايد: “وقال قرينه هذا ما لدي عتيد. القيا في جنهم كل كفار عنيد مناع للخير معتد مريب”[54] (فرشته هم­نشين او مي­گويد اين نامۀ اعمال او است كه نزد من حاضر و آماده است). (خداوند مي­فرمايد: «در جهنم بيفكنيد. هر كافر متكبر و لجوج را، آن كسي كه شديداً مانع خير است. (او) متجاوز است و در شك و ترديد». (حتي ديگران را به ترديد مي­افكند)

مناع للخير كسي است كه شديداً مانع كار خير است، در اين­جا مناع، صيغۀ مبالغه است. شخصي كه مناع صفت او است، منع بذل را عادت خود ساخته و هرگز در صدد اين نيست، مستحقي را ياري رساند. بلكه علاوه بر اينكه از انجام كار خير ممانعت به عمل مي­آورد. ظلم را نيز شعار خود قرار داده و در كار خداي تعالي و دين حق ترديد ايجاد و ديگران را نيز به شك و ترديد مي­اندازد. چنين شخصي طبعاً متجاوز به حقوق ديگران و حدود الهي است. در اين زمينه نكتۀ قابل توجهي مطرح است و آن اينكه انسان بايد هميشه مراقب باشد. حرف، عمل و حركات وي آگاهانه يا ناآگاهانه مانع كار خير نگردد. چه بسا اتفاق افتاده كه حتّي يك حرف نسنجيده باعت شده است، تا مدرسه ساخته نگردد، بيمارستاني به وجود نيايد، آبي جريان پيدا نكند، بيچاره­اي نجات نيابد. برهنه­اي پوشيده نگردد، گرسنه­اي سير نگردد، بي­خانه­اي صاحب­خانه نشود و صدها نمونۀ ديگر. در سورۀ مبارکۀ قلم قرآن کريم ضمن برشمردن برخي از صفات ناپسند دشمنان پيغمبر(ص)، آنان را متجاوز معرفي مي­كند و مي­فرمايد: “فلا تطع المكذبين ـ ود ولو تدهن فيدهنون ـ ولا تطع كل حلاف مهين ـ هماز مشاء بنميم ـ مناع للخير معتد اثيم”[55]

خداوند در آيات گذشته به ذكر اخلاق عظيم و صفات ويژۀ رسول خدا(ص) پرداخته در اين آيات به ذكر اخلاق دشمنان مي­پردازد تا در يك مقايسه، فاصله ميان اين دو را آشكار سازد.

در اين­جا مي­فرمايد: «حال كه چنين است از تكذيب­كنندگان اطاعت مكن – آن­ها دوست دارند نرمش نشان دهي تا آن­ها نرمش نشان دهند و اطاعت از كسي كه بسيار سوگند ياد مي­كند و پست است مكن. كسي كه بسيار عيب­جو و سخن­چين است و بسيار مانع كار خير و تجاوزگر و گناه­كار است. علاوه بر اين­ها كينه توز ـ پرخور ـ خشن و بدنام است».

خداوند در آيات فوق چنان ترسيمي از مكذبان و صفات زشت و اخلاق رذيلۀ آن­ها نموده كه شايد در سرتاسر قرآن کريم شبيه و نظير نداشته باشد و به اين ترتيب روشن مي­سازد كه مخالفان اسلام و قرآن کريم و مخالفان شخص پيامبر(ص) چگونه افرادي بوده­اند. افرادي دروغ­گو، عيب­جو، سخن­چين، مانع كار خير، كينه­توز، پرخور، خشن و بدنام و بي­اصل و نسب. پس نتيجتاً كسي كه بسيار از كار خير جلوگيري مي­كند نيز تجاوزگر و گناه­كار است و نه تنها خود كار خيري نمي­كند و راه خيري ارائه نمي­دهد، بلكه سدّي است در مقابل خير و بركت ديگران، به علاوه انساني است متجاوز از حدّ الهي و حقوقي كه خدا براي انسان تعيين كرده است.[56]

 

ـ ارضاء شهوت از راه غير مشروع، تجاوز است ـ

غريزۀ جنسي در همۀ انسان­ها موجود و يكي از مسائل غير قابل انكار است و اين غريزه بايد از طريق مشروع تأمين گردد در غير اين­صورت حرام و تجاوز به نواميس محسوب شده و گناه آن بسيار بزرگ است و افرادي كه به طرق نامشروع به كسب لذات جنسي روي مي­آورند، گرچه به ظاهر به لذات مقطعي دست مي­يابند لكن در جاي ديگر شديداً متضرر شده و نظام ارزشي و بافت خانواده آن­ها را از هم مي­پاشد در واقع به بهايي اندك، گوهر گران­بهايي را از دست مي­دهند. در اين مقاله بحث فراوان است و از آن­جائي كه كسب لذائذ مادّي از طرق نامشروع، تعدّي و تجاوز به مرزهاي تعيين­شده از سوي خداوند محسوب مي­گردد، بر آن شديم، در اين باب اشاره­اي به يكي از آيات قرآن کريم نمايم؛ خدا در سورۀ مبارکۀ مؤمنون بعد از شمردن صفات مؤمنين به يكي از مسائلي كه اشاره مي­كند؛ آميزش جنسي با همسران است و غير اين طريق را تجاوز شمرده و مي­فرمايد: “قد افلح المؤمنون الذين هم في صلاتهم خاشعون و الذين هم عن اللغو معرضون والذين هم للزكوه فاعلون والذين هم لفروجهم حافظون الا علي ازواجهم اوما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين ـ فمن ابتغي وراء ذلك فاولئك هم العادون” (مؤمنان رستگار شدند، آنان كه در نمازشان خشوع دارند و آنان كه از لغو و بيهودگي روي­گردانند و آنان كه زكات مي­دهند و آنان كه دامان خود از آلودگي به بي­عفتي حفظ مي­كنند. و تنها آميزش جنسي با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهره­گيري از آن­ها ملامت نمي­شوند و هركس غير از اين طريق را طلب كند، تجاوزگر است).

خداوند در اين آيۀ شريفه ابتدا به برخي از صفات برجسته مؤمنان اشاره مي­كند: 1. آن­ها كساني هستند كه در نمازشان خاشع­اند؛ 2. از هرگونه بيهودگي، روي­گردانند؛ 3. آن­ها كساني هستند كه زكات مي­دهند؛ 4. فروج خود را از بي­عفتي حفظ مي­نمايند؛ 5. فقط به همسران و كنيزان خويش اكتفا مي­كنند.

از آن­جائي كه غريزۀ جنسي، سركش­ترين غرايز انسان است و خويشتن­داري در برابر آن، نياز به تقوا و پرهيزگاري فراوان و ايماني قوي دارد. در نهايت مي­فرمايد: «هر كس غير از اين طريق را جهت تمتع از لذات جنسي انتخاب كند، متجاوز است. يعني استفاده و بهره­گيري از همسران يك حق طبيعي و مشروع افراد است. منتهي اگر كسي به نواميس ديگران چشم دوخته باشد. يا قصد بهره­گيري از زن­هاي ديگران را داشته باشد، اين شخص متجاوز محسوب شده و در آتش قهر الهي بايد بسوزد».[57]

در خصوص حرمت زنا و تجاوز به نواميس، آيات و روايات فراواني داريم كه در اين­جا چند نمونۀ ديگر آورده مي­شود. از جمله خداوند متعال در سورۀ مبارکۀ شعرا بعد از بيان داستان قوم لوط و طرح هم­جنس­گرايي آنان و بهره­گيري از غريزۀ جنسي غير از طريق مشروع مي­فرمايد: “اتاتون الذكران من العالمين ـ وتذرون ماخلق لكم ربكم من ازواجكم بل انتم قوم عادون”[58] (آيا شما به سراغ جنس نر و ذكور مي­رويد و همسراني را كه خدا براي شما آفريده است را رها مي­كنيد، شما قوم تجاوزگري هستيد).

و نيز در سورۀ مبارکۀ معارج مي­فرمايد: “والذين هم لفروجهم حافظون، الا علي ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين فمن ابتغي وراء ذلك فاولئك هم العادون”[59] (و آنان كه دامان خويش را از بي­عفتي حفظ مي­كنند و آميزش جنسي جز با همسران و كنيزان ندارند ولي در بهره­گيري از اين­ها مورد سرزنش قرار نخواهند گرفت و هركس ماوراء اين طلب كند، متجاوز است).

 

ـ نهي خداوند از هر گونه تجاوزـ

در نوشتۀ حاضر برخي از آيات قرآن کريم را كه به حدود الهي پرداخته بودند، به تفصيل مورد بحث و بررسي قرار داديم.

در قرآن کريم، 13 مورد لفظ حدودالله به عناوين مختلفي به كار رفته و هر يك گوياي اين واقعيت بودند كه: انسان­ها بايد مرزهاي الهي را محترم شمرده و از آن تجاوز نكنند و همان­گونه كه بحث آن رفت، خداوند حتّي از نزديك شدن به آن حدّ و مرز نيز برحذر داشته است. چرا كه شايد با نزديكي به اين مرزها، وسوسۀ عبور از آن به ذهن خطور نموده و جاذبه­هاي كاذب آن سوي مرز، انسان را منحرف نمايد. نهايتاً به اين نتيجه رسيديم كه هرگونه تجاوز به حقوق ديگران، يك امر مذموم و مغاير با ارزش­ها است و متجاوزين، هميشه معاندين خدا، قرآن کريم، انبياء و ائمه(ع) بوده و اين اشخاص براي مصالح و منافع شخصي، به حق خويش قانع نبوده و قتل و غارت و ويراني به همراه آورده­اند. به همين خاطر است كه در قرآن کريم مورد لعنت انبياء(ع) قرار گرفتند.

در سورۀ مبارکۀ مائده، آيۀ شريفۀ 78 خداوند مي­فرمايد: “لعن الذين كفروا من بني اسرائيل علي لسان داوود وعيسي بن مريم ذلك بما عصوا وكانوا يعتدون” (آن­ها كه از بني­اسرائيل كافر شدند، بر زبان داوود و عيسي بن مريم لعن و نفرين گرديدند و اين به خاطر آن بود كه گناه مي­كردند و تجاوز مي­نمودند).[60]

در اين آيۀ شريفه، همان­گونه كه ذكر آن رفت، علت اعلام انزجار و تنفر عيسي(ع) وداوود(ع) به خاطر تجاوز و گناه بني­اسرائيل بود. گناه خود موجب شكستن حريم و در هم ريختن نظم اجتماع و بريدن از خدا و روي آوردن به دنيا و حطام دنيوي است و هر كه جز از طريق مشروع و صحيح به دنيا وابسته گردد، آن شخص متجاوز خواهد بود.

بنابراين مسئلۀ حد و مرز و عبور از آن بايد در سرلوحۀ برنامه­هاي اشخاص قرار گرفته و ملاك گفتار و رفتار افراد واقع گردد تا موجب اختلاف و درگيري و خون­ريزي نشده و منافع شخصي ديگران مورد تعرّض و تعدّي قرار نگيرد. و در يك جمله بايد گفت اگر همۀ انسان­ها به وظايف خويش آشنا و به آن عمل نمايند، هرگز مشكلي در جامعه پيش نيامده و دين و دنياي همه به نحو صحيح محفوظ مي­ماند و همان­گونه كه حضرت علي(ع) مي­فرمايد: «لايسعد احد الا باقامه حدودالله ولا يشقي احد الا باضاعتها» (هيچ كس جز با رعايت حدود الهي سعادت­مند نمي­شود و جز با تضييع آن­ها نگون­بخت نمي­گردد).

 

پي­نوشت

 1. اين بحث توضيح بيش­تري را مي­طلبد و در اين­جا به عنوان يك مقدمه از آن استفاده شده است والا براي ترسيم مرز و حدود مي­شود مطالب زيادي را به قلم آورد.

2. قاموس قرآن ـ فرهنگ بزرگ جامع نوين ـ واژه هاي قرآن ـ تفسير نمونه و…

3. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 187.

4. تعبير تلك علاوه بر اشاره به احكام روزه و اعتكاف مي­تواند اشاره به قصاص و وصيت هم باشد. هاشمي رفسنجاني، علي­اكبر، تفسير راهنما، قم، 1373، ج1 ص166.

5. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 299.

6. سورۀ مبارکۀ بقره، آيه 230.

7. در سورۀ مبارکۀ طلاق، آيۀ اول نيز بحث طلاق را مطرح و سفارش لازم انجام و بعد مي­فرمايد اين از حدود الله است.

8. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 190.

9. طباطبائي، سيد محمدحسين / تفسير الميزان/ ترجمۀ سيد محمدباقر موسوي همداني / قم، 1363، ج2، ص88.

10. مكارم شيرازي، ناصر/ تفسير نمونه، تهران، 1353 تا 1356، ج2، ص10.

11. تفسير نمونه، ج2، ص9.

12. سورۀ مبارکۀ نساء، آيۀ شريفۀ 13.

13. سورۀ مبارکۀ نساء، آيۀ شريفۀ 14.

14. تفسير نمونه، ج3، ص301.

15. ترجمۀ تفسير الميزان، جلد 19، ص312.

16. تفسير نمونه.

17. سورۀ مبارکۀ مجادله، آيۀ شريفۀ 4.

18. ميزان الحكمه، ج3، بحث حدودالله.

19. ميزان الحكمه، ج3، بحث حدودالله.

20. ميزان الحكمه، ج3، بحث حدودالله، حديث 3403.

21. تفسير نمونه، ج1، ص652.

22. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 35.

23. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 35.

24. ترجمۀ تفسير الميزان، ج1، ص131.

25. سورۀ مبارکۀ نساء، آيۀ شريفۀ 43.

26. سورۀ مبارکۀ انعام، آيۀ شريفۀ 152.

27. سورۀ مبارکۀ انعام، آيۀ شريفۀ 151.

28. سورۀ مبارکۀ اسراء، آيۀ شريفۀ 32.

29. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 222.

30. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 229.

31. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 61 .

32. سورۀ مبارکۀ آل­عمران، آيۀ شريفۀ 112.

33. العلوي الحسيني الموسوي، محمد كريم/ تفسير كشف الحقايق عن نكت الايات والدقائق/ تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج1، ص36.

34. همان.

* براي توضيح بيش­تر در خصوص قتل الانبياء ر.ك به آيات شريفۀ؛ 21 سورۀ مبارکۀ آل­عمران، 91 سورۀ مبارکۀ بقره، 181 سورۀ مبارکۀ آل­عمران، 155 سورۀ مبارکۀ نساء، 251 سورۀ مبارکۀ بقره و…

35. سورۀ مبارکۀ بقره، آيۀ شريفۀ 65 .

36. تفسير نمونه، ج1، ص204.

37. ترجمۀ تفسير الميزان، ج6، ص422.

38. سورۀ مبارکۀ اعراف، آيۀ شريفۀ 163.

39. سورۀ مبارکۀ نساء، آيۀ شريفۀ 154.

40. سورۀ مبارکۀ نساء، آيۀ شريفۀ 155.

41. ترجمۀ تفسير الميزان، ج6، ص422.

42. سورۀ مبارکۀ مائده، آيۀ شريفۀ 87.

43. تفسير نمونه، ج5، ص59.

44. همان، جلد 5، ص61.

45. سورۀ مبارکۀ مائده، آيۀ شريفۀ 88.

46. تفسير نمونه، ج5، ص62.

47. سورۀ مبارکۀ توبه، آيات شريفۀ 9 و10.

48. تفسير نمونه، ج7، ص299.

49. كشف الحقايق، ج1، ص786.

50. نجفي، محمدجواد/ تفسير آسان، تهران، 1362-1364، چاپ اول،  ج6، ص200.

51. سورۀ مبارکۀ مطفّفين، آيات شريفۀ 11و12و13.

52. ترجمۀ تفسير الميزان، ج20، ص384.

53. كشف الحقايق، ج3، ص784.

54. سورۀ مبارکۀ ق، آيات شريفۀ23-25.

55. سورۀ مبارکۀ قلم، آيات شريفۀ 12-8 / تفسير نمونه، ج24، ص382.

56. تفسير نمونه، ج24، ص386.

57. در اين­جا مفسرين افرادي را  كه به همسر و كنيز خويش اكتفاء نكنند، متجاوز دانسته­اند، گرچه اين موضوع از ظواهر آيات نيز فهميده مي­شود. البته در اين آيات علاوه بر تأكيد بر خويشتن­داري در برابر غريزۀ جنسي، به خواندن نماز، پرداختن زكات و… نيز اشاره شده و بايد گفت تمام اين احكام «حدودالله»اند و عدم رعايت هر يك از آنان تجاوز محسوب مي­گردد.

58. سورۀ مبارکۀ شعراء، آيات شريفۀ 130-131.

59. سورۀ مبارکۀ معارج، آيات شريفۀ 29 و3 / تفسير نمونه، ج25، ص35.

60. مكارم شيرازي، ناصر/ تفسير نمونه/ تهران،1353-1366، جلد5، ص43.

 

 


چهارشنبه 26 فروردين 1388 – 15:36

 

خوش آمدید. به حساب کاربری خود وارد شوید.

آدرس ایمیلی که با آن ثبت‌نام کرده‌اید را وارد نمائید تا یک رمز عبور جدید برای شما ارسال شود.

بهتر زندگی کردن یاد گرفتنی است – مرجع مقالات آموزشی و فیلم آموزشی برای موفقیت و پیشرفت

حد چیست؟ حد مجازاتی است که نوع، میزان و کیفیت آن در شرع مقدس اسلام تعیین شده است. پس دادگاه نمی‌تواند کیفیت، نوع و میزان حدود شرعی را تغییر یا مجازات را تقلیل دهد یا تبدیل و ساقط نماید. از آن جهت که حدود مجازاتی ثابت و لایتغیرند، تنها از طریق توبه و عفو به کیفیت مقرر در قانون مجازات اسلامی قابل سقوط، تقلیل یا تبدیل هستند. همراه ما باشید، در این مقاله با تعریف و انواع حدود آشنا می‌شوید.مجازات حد الهی چیست

مطابق با ماده‌ی ۲۱۷ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲، در جرایم موجب حد، مرتکب در صورتی مسئول است که علاوه‌بر داشتن علم، قصد و شرایط مسئولیت کیفری، به حرمت شرعی رفتار ارتکابی نیز آگاه باشد. بنابراین هرگاه متهم ادعای فقدان علم، قصد یا وجود یکی از موانع مسئولیت کیفری را در زمان ارتکاب جرم نماید، درصورتی که احتمال صدق گفتار وی داده شود یا وی ادعا کند که اقرار او با تهدید و ارعاب (ترساندن) یا شکنجه گرفته شده است، ادعای مذکور بدون نیاز به بینه (شاهد) و سوگند پذیرفته می‌شود. اقرار در صورتی اعتبار شرعی دارد که نزد قاضی در محکمه صورت پذیرد. اما در جرایم محاربه و افساد فی‌الارض و انواع جرایم منافی عفت با عنف، اکراه، ربایش یا اغفال، صرف ادعا مسقط حد نیست و دادگاه موظف به بررسی و تحقیق است.

بلوغ، عقل، اختیار و آگاهی به موضوع، از شرایط مسئولیت کیفری می‌باشند. بنابراین دیوانه، مست، ساهی (غافل، فراموشکار) و مکره (شخصی که با تهدید یا زور وادار به انجام کاری می‌گردد)، در حدود فاقد مسئولیت کیفری هستند. در رابطه با حرمت شرعی رفتار ارتکابی نیز می‌توان گفت مرتکب باید بداند و آگاه باشد که شارع مقدس، ارتکاب برخی از اعمال را حرام کرده و برای آنها ضمانت اجرا تعیین نموده است. به بیان ساده‌تر، در تمام جرایم مستوجب حد، شخص باید بداند که رفتارش جرم است و حرمت شرعی دارد، پس اگر نداند که آن عمل حرام است مجازات نمی‌شود؛ مثل آنکه مرتکب قوادی بگوید من می‌دانم قوادی جرم است، اما نمی‌دانستم حرام است! این مطلب در علم حقوق با عنوان «جهل حکمی» شناخته می‌شود. بنابراین جهل حکمی در کلیه‌ی جرایم مستوجب حد رافع، مسئولیت کیفری است.

در رابطه با جرایم زیر حد اعدام اجرا می‌شود:

زنا عبارت است از جماع (نزدیکی) مرد و زنی که علقه‌ی زوجیت (رابطه زوجیت) بین آنها نباشد و از موارد وطی به شبهه نیز نباشد. مراد از وطی به شبهه آن است که طرفین به گمان وجود رابطه مشروع، با یکدیگر جماع کنند، درحالی که واقعا چنین رابطه‌ای وجود نداشته باشد. هرگاه طرفین یا یکی از آنها نابالغ باشد، زنا محقق می‌شود، اما نابالغ مجازات نمی‌شود و حسب مورد به اقدامات تأمینی و تربیتی محکوم می‌گردد. بنابراین بلوغ شرط تحقق زنا نیست و حتی اگر یکی از طرفین به سن بلوغ نرسیده باشد، زنا محقق خواهد شد. لازم به ذکر است که سن بلوغ در پسران ۱۵ سال تمام قمری و در دختران ۹ سال تمام قمری است. حد زنا در این موارد اعدام است:

لواط عبارت است از دخول اندام تناسلی مرد (به اندازه‌ی ختنه‌گاه) در دبر انسان مذکر. حد لواط برای فاعل در صورت عنف، اکراه یا دارا بودن شرایط احصان اعدام است. حد لواط برای مفعول درهرحال اعدام است.

قرار دادن اندام تناسلی مرد بین ران‌ها یا نشیمنگاه انسان مذکر است. در تفخیذ چنانچه فاعل غیرمسلمان و مفعول مسلمان باشد حد فاعل اعدام است.

هرکس پیامبر گرامی اسلام (ص) یا هر یک از انبیای عظام الهی را دشنام دهد یا قذف نماید ساب‌النبی است و به حد اعدام محکوم می‌شود.

حد سرقت در مرتبه‌ی چهارم، اعدام است.

عبارت است از کشیدن سلاح به قصد جان، مال یا ناموس مردم یا ترساندن آنها به‌نحوی که موجب ناامنی محیط گردد. یکی از حدود جرم محاربه، اعدام است و قاضی در انتخاب آن مختار است.

هرکس که به‌طور گسترده مرتکب جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد، جرایم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور، نشر اکاذیب، اخلال در نظام اقتصادی کشور، احراق و تخریب، پخش مواد سمی، میکروبی و خطرناک یا دایر کردن مراکز فساد و فحشا یا معاونت در آنها گردد، به‌گونه‌ای که موجب اخلال شدید در نظم عمومی کشور، ناامنی یا ورود خسارت عمده به تمامیت جسمانی افراد یا اموال عمومی و خصوصی، یا سبب اشاعه‌ی فساد یا فحشا در حد وسیع گردد، مفسد فی‌الارض محسوب و به حد اعدام محکوم می‌گردد.

گروهی که دربرابر اساس نظام جمهوری اسلامی ایران قیام مسلحانه کنند باغی محسوب و در صورت استفاده از سلاح به اعدام محکوم می‌شوند.

حد رجم تنها درمورد جرم زنا قابل‌اعمال است، توضیح آنکه حد زنا برای زانی محصن و زانیه‌ی محصنه‌ رجم است. احصان در هریک از مرد و زن به طریق زیر محقق می‌شود:

در رابطه با جرایم زیر حد جلد اجرا می‌شود:

درمورد جرایم زیر حد تبعید اعمال می‌شود:

یکی دیگر از انواع حدود جرم محاربه صلب است که قاضی در انتخاب آن مختار است.

(function(a){function c(){try{return 0===a(‘.single-container .post’).attr(‘class’).toString().split(‘ ‘).reduce(function(f,g){return 0<=g.indexOf('category-')

now = new Date();
var head = document.getElementsByTagName(‘head’)[0];
var script = document.createElement(‘script’);
script.type = ‘text/javascript’;
var script_address = ‘https://cdn.yektanet.com/js/chetor/article.v1.js’;
script.src = script_address + ‘?v=’ + now.getFullYear().toString() + ‘0’ + now.getMonth() + ‘0’ + now.getDate() + ‘0’ + now.getHours();
head.appendChild(script);

now = new Date();
var head = document.getElementsByTagName(‘head’)[0];
var script = document.createElement(‘script’);
script.type = ‘text/javascript’;
var script_address = ‘https://cdn.yektanet.com/template/bnrs/yn_bnr.min.js’;
script.src = script_address + ‘?v=’ + now.getFullYear().toString() + ‘0’ + now.getMonth() + ‘0’ + now.getDate() + ‘0’ + now.getHours();
head.appendChild(script);

var head = document.getElementsByTagName(“head”)[0];
var script = document.createElement(“script”);
script.type = “text/javascript”;
script.async=1;
script.src = “https://s1.mediaad.org/serve/chetor.com/loader.js” ;
head.appendChild(script);

وکیل پایه یک دادگستری-کارشناس ارشد حقوق خصوصی

خواص سیاه دانه و عوارض جانبی آن برای سلامتی

بهترین فیلم های تاریخ سینما که حداقل یک بار باید ببینید


قارچ گانودرما چیست و چه خواصی دارد؟

قرص امپرازول چیست؛ موارد مصرف و عوارض امپرازول
مجازات حد الهی چیست

قهوه گانودرما؛ با خواص و عوارض جانبی آن آشنا شوید

آخرین مطالب

عوارض مصرف الکل بر سلامتی در ۱۰ مورد

اصول مذاکره گیم آف ترونز که باید از تیریون لنیستر یاد بگیریم

آیا تنها زندگی کردن سلامت روان افراد را تهدید می‌کند؟

معرفی کتاب پریدخت، مراسلات پاریس طهران


خواص دانه چیا برای لاغری

ترین های جهان

بهترین هتل های جهان؛‌ ۲۵ هتل حیرت‌انگیز دنیا


ایمن ترین خودروها در دنیا را بشناسید

عجیب ترین شغل های دنیا که شما را در سرگرمی و لذت غرق می‌کنند

بلندترین آبشار دنیا؛ ۱۰ آبشار حیرت‌انگیز دنیا

محبوب‌ ترین نژاد گربه؛ ۱۰ گربه پرطرفدار در سراسر دنیا

بهترین کشورها برای راه اندازی کسب و کار در سال ۲۰۱۹

۶۸ راه اثبات شده برایافزایـش قــدرت مــغـز

 

 

 

حد و تعزیر و موارد جایگزینی هر یک با دیگری

با رویکردی به دیدگاه امام خمینی(س)

مجازات حد الهی چیست

عیسی ولایی[1]

چکیده: در تعریف حدود دو نظر عمده وجود دارد: برخی «حد» را صفت جرمی گرفته که مجازات معین شرعی دارد و عده‌ای آن را صفت مجازاتی دانسته که شارع اندازه‌اش را مشخص کرده است و هر چه غیر از این را تعزیر نامیدند. علی‌رغم چنین تعاریفی گاهی این قاعده رعایت نمی‌شود و عوامل مخففه و مشدّده در آن اثر می‌گذارد و جرایم حدّی، مجازات تعزیری پیدا می‌کند. همان‌گونه که در جرایم تعزیری با اینکه اختیار حاکم در مسأله تعزیر این است که در نوع و مقدار مجازات عواملی را در نظر گیرد و مجازات را تعیین کند، ولی گاهی در جرایم تعزیری مجازات حدّی تعیین شده است. بنابراین در فقه مواردی وجود دارد که حد و تعزیر جایگزین هم می‌شوند.

در مسأله تداخل اسباب و مسببات، به دلیل اصل اولی، قائل به عدم تداخل هستند مگر در مواردی که دلیل خاص بر تداخل وارد شده باشد. اما در برخی از موارد تداخل اسباب و مسببات صورت می‌گیرد که برای تداخل جرایم حدّی شرایطی (4 شرط) را ذکر کرده‌اند.

برخی در مورد تداخل در جرایم تعزیری نیز به قیاس اولویت تمسک جسته و گفته‌اند: وقتی در جرایم حدّی قائل به تداخل می‌شویم به طریق اولی در مورد جرایم تعزیری که اختیار آن با حاکم است و جرم آن سبک‌تر از جرم حدّی است قائل به تداخل خواهیم شد.

کلیدواژه‌ها: حد، تعزیر، اسباب تکوینی، اسباب شرعی، تداخل اسباب و مسببات، تداخل جرایم حدّی، تداخل جرایم تعزیری.

 

قبل از ورود در اصل بحث، نخست لازم است به طور اختصار تعریفی از حدّ و تعزیر ارائه شود.

 

1- حد در لغت:در معجم المقاییس آمده: «حد» در لغت به دو معنای «مرز» و «منع» به کار رفته است. بر این اساس حدود زمین یعنی مرزهای آن، و محدود به معنای ممنوع است (ابن فارس 1418: 239). همچنین به فاصله بین دو چیز «حد» می‌گویند. «حدید» به معنای آهن نیز به دلیل صلابتش از همین ریشه گرفته شده است. به دربان نیز به دلیل ممانعت از ورود مردم «حداد» می‌گویند؛ و مجازات و کیفر گناهکار را هم «حد» نامیده‌اند چون کیفر مانع بازگشت مجرم به گناه می‌شود (ابن فارس 1418: 239). در صحاح اللغة نیز همین مضمون آمده است (جوهری 1407 ج 2: 462). در کتاب تهذیب اللغة آمده: حدود الهی بر دو گونه است نوع اول حدودی است که خداوند برای مردم در حلال و حرام، خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها و مسائل مربوط به نکاح و امثال آن قائل شده است. این نوع را از این نظر حد نامیده‌اند که خداوند دستور داده که کسی از آن تجاوز نکند. نوع دوم کیفرهایی است که برای مجرمان و مرتکبان امور ممنوع قائل شده است؛ مانند حدّ سارق، زناکار و امثال آن. دلیل حد نامیدن این نوع از جرایم این است که چنین مجازات‌هایی مجرمان را از کار خود باز می‌دارد. آهن را نیز بدان جهت «حدید» نام داده‌اند که مقاوم و مانع است (ازهری بی‌تا ج 1: 759).

2ـ حد در قرآن: واژه «حد» گرچه در قرآن به کار نرفته است اما جمع مکسر آن یعنی «حدود» چهارده بار در قرآن آمده که هفت بار در سوره بقره و در سوره‌های نساء و توبه و طلاق هر کدام دو بار و یک بار نیز در سورة مجادله به کار رفته است. حدود الهی در قرآن همان معارف اعتقادی و اصول اخلاقی و احکام فقهی و حقوقی و اوامر و نواهی الهی است و در هیچ یک از استعمالات قرآنی حد به معنای مصطلح فقهی یعنی مجازات‌هایی که از طرف شارع مشخص گردیده نمی‌باشد.

3- حد در سنت:حد در کلمات معصومین در چهار معنی استعمال شده است:

الف: در معنای لغوی؛

ب: به معنای مطلق عقوبت (اعم از حد به معنای مصطلح و تعزیر)؛

ج: به معنای عقوبت و کیفری که در شرع معیّن شده (حد به معنای اصطلاحی)؛

د: به معنای مجازات‌های غیر معیّن (حد به معنای تعزیر).

4- حد در کلمات فقها:تعاریف گوناگونی از طرف فقها برای حد ارائه شده است. صاحب تنقیح می‌گوید: «حدود» جمع «حد» در لغت به معنای «منع» است و شرعاً مجازاتی را می‌گویند که اندازه‌اش را شارع مشخص کرده و به بدن وارد می‌شود. دلیل این نام‌گذاری آن است که چنین مجازاتی مانع تکرار جرم است.[2] محقق حلّی می‌گوید: هر جرمی که دارای مجازات مشخص باشد حد نام دارد.[3] (محقق حلّی بی‌تا ج 4: 147). از تعاریف گوناگون فقها و استعمال واژة حد می‌توان استفاده کرد که واژة مزبور گاهی صفت جرمی است که مجازات معین شرعی دارد و گاهی نیز صفت مجازات معین شرعی است، زیرا برخی حد را به عقوبتی که باعث به درد آمدن بدن مکلّف می‌شود معنی کرده‌اند و عده‌ای دیگر به هر جرمی که مجازات معینی دارد. گرچه بر هر دو تعریف ایرادهایی وارد شده است.

فقهای اهل سنّت نیز دو معنای مشهور از «حد» دارند، زیرا اکثر فقهای اهل سنّت می‌گویند حد به مجازات‌هایی اطلاق می‌شود که از طرف شارع مشخص گشته است. همان‌گونه که حنفیه و غیر آنها معتقدند که حد به مجازات‌هایی که حق‌الله باشد یا حق‌الله در آن غالب باشد اطلاق می‌شود. لذا به قصاص، حد اطلاق نمی‌شود چون حق‌الناس در آن غلبه دارد (ابوزهره بی‌تا: 59).

 

1- تعزیر در لغت:گرچه با معنای حد معنای تعزیر نیز اجمالاً، روشن شده است، اما از مجموع معانی و استعمال‌های واژه تعزیر می‌توان فهمید که معنای اصلی تعزیر«رد» و«منع» است. در لغت بیش از دوازده معنی برای این واژه ذکر شده است. ابن اثیر می‌گوید: «اصل التعزیر المنع والرد» (ابن اثیر 1362 ج 3: 905) معنای اصلی تعزیر منع و رد است. در لسان‌العرب آمده: «انّ العزّر فی اللغة الرّد و المنع». سایر معانی تعزیر هم عمدتاً به همین معانی برمی‌گردد؛ مثلاً یکی از معانی تعزیر «سرزنش و ملامت» است چرا که مجرم مستحق ملامت و سرزنش است (ابن منظور 1405 ج 9: 184). بنابراین وقتی فردی را در اثر انجام عمل مجرمانه سرزنش می‌کنند درواقع او را از انجام دوباره آن عمل باز می‌دارند. در صحاح اللغه (جوهری 1407 ج 2: 744) و المنجد (معلوف 1965: کلمه عزّر) به معنای «تعظیم وتأدیب» نیز آمده است. در مجمع البحرین آمده است: «تعزروه‌ ای تعظموه و فی غیر هذا الموضع تمنعوه» (طریحی بی‌تا ج 3: 401). «تعزروه» که در قرآن آمده به معنای تعظیم و احترام است و در غیر این مورد به معنای منع است. همین معنی در لسان العرب نیز آمده است: «عزّره‌ای فخّمه و عظّمه… قال الله تعالی: عزّرتموهم ای عظّمتموهم» (ابن منظور 1405 ج 9: 184). در تفسیر مجمع البیان(طبرسی بی‌تا ج 4: 487) ذیل آیه 157 سوره مائده «تعزیر» را به معنای «منع» دانسته است.

اگر معنای اصلی تعزیر منع و رد باشد طبعاً تعزیر شامل هر نوع عقوبتی است که بتوان بدان وسیله مجرم را از انجام دوباره گناه منع کرد ومعنای این سخن این است که تعزیر منحصر در زدن نیست بلکه هر عملی که خصوصیت منع داشته باشد تعزیر خواهد بود.

2-  تعزیر در قرآن: واژه «عزر» به صورت فعل در سه مورد در قرآن به کار رفته است.[4] مفسران غالباً معنای «عزر» و «تعزروا» را در این آیات به معنای تفخیم، تعظیم، یاری نمودن و منع دشمن از اذیت وآزار پیامبر(ص) دانسته‌اند (طبرسی بی‌تا ج 4: 487؛ فخررازی بی‌تا ج 11: 186؛ رضا بی‌تا ج 6: 281).

3- تعزیر در کلام رهبران معصوم:در برخی از روایات تعزیر به معنای مجازات‌های غیر معین و در برخی دیگر مجازات‌های معین آمده است. همان‌گونه که در بعضی دیگر، لفظ ادب و تأدیب و عذاب و تعذیب به کار رفته است و در بخشی از آنها به مصادیق تعزیر یعنی ضرب و حبس اشاره شده است. در مجموع روایات باب تعزیر را می‌توان به هفت دسته تقسیم کرد (حر عاملی 1412 ج 18: ابواب حد قذف: باب 18، 1 و ابواب حدود باب 6، 10، 11 و 13 ابواب کیفیت حکم و احکام دعوی باب 32).

4- تعزیر در کلمات فقها: فقها مجازات‌ها را به چهار قسم حدود، قصاص، دیات، و تعزیرات تقسیم کرده‌اند. به همین دلیل در تعریف تعزیر اختلاف نظر وجود دارد چون هر مجازاتی که جزء حدود و قصاص و دیات نباشد باید آن را تعزیر دانست. در تعریف تعزیر گاهی آن را وصف «جرم» و گاه وصف «مجازات» گرفته‌اند؛ مثلاً محقق حلّی تعزیر را وصف جرم دانسته و می‌گوید: جرمی که مجازاتش مشخص باشد «حد» نام دارد وآنچه عقوبت معین ندارد «تعزیر» است[5] (محقق حلّی بی‌تا ج 4: 147).

شهید ثانی و صاحب ریاض، تعزیر را وصف مجازات گرفته‌اند، شهید ثانی می‌گوید: مجازات یا اهانتی که غالباً در شرع مقدار آن تعیین نشده تعزیر است[6] (بی‌تا ج 2: 423). صاحب ریاض می‌گوید: هر مجازاتی که شرعاً مقدارآن معین نشده باشد تعزیر است (طباطبایی 1404 ج 13: 415).

پس تعزیر در حقوق جزای اسلامی به کیفرهایی اطلاق می‌شود که نوع و اندازه و چگونگی آن معین نشده بلکه تعیین امور به مصلحت اندیشی حاکم واگذار شده است.

در مورد گسترة تعزیر، بسیاری از فقها معتقدند که تعزیر در تمام گناهان کبیره جریان دارد. امام خمینی همانند صاحب جواهر می‌گوید: هر کس حرامی را مرتکب شود یا واجبی را ترک نماید در صورتی که معصیت انجام شده کبیره باشد حاکم و امام حق دارد او را تعزیر نماید[7] (نجفی بی‌تا ج 41: 448؛ امام خمینی 1379: 878). از آنجایی که از اهداف عمده نظام کیفری و سیاست جنایی اسلام پیشگیری و باز دارندگی است، بنابراین می‌توان اقدامات تأمینی، حمایتی، تربیتی، درمانی، مراقبتی و بازدارنده را تحت عنوان تعزیر لحاظ کرد. تعزیر از سبک‌ترین و کوچک‌ترین کیفرها آغاز و به سنگین‌ترین کیفرها ختم می‌شود: از تازیانه زدن تا زندان یا اعدام. پس تعزیرات گسترده‌ترین واکنش کیفری در نظام جزایی اسلام است.

 

علی‌رغم تفاوت‌هایی که بین حد و تعزیر وجود دارد، در برخی از موارد هر یک از آن دو به دیگری یا مرحله شدیدتر به شرح زیر تبدیل می‌شوند:

 

1ـ هرگاه دو نفر همدیگر را قذف کنند فقهای شیعه به اتفاق معتقدند که به‌جای اجرای حدّ قذف که هشتاد تازیانه است آن دو تعزیر می‌شوند (امام خمینی 1379: 877 م 5؛ نجفی بی‌تا ج 41: 431).

مستند چنین سخنی صحیحه عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) است که حضرت در مورد دو نفری که همدیگر را متهم به زنا یا لواط می‌سازند، فرمود: «یدرأ عنهما الحد و یعزران» یعنی حد از آن دو دفع می‌شود و آن دو تعزیر می‌گردند. در صحیحه ابی ولاد عن ابی عبدالله آمده است: «اتی امیرالمؤمنین برجلین قذف کل منهما صاحبه فدرأ عنهما الحد وعزرهما» امام صادق می‌فرماید: دو مرد را به‌ حضور مولا امیرالمؤمنین(ع) آوردند که همدیگر را قذف کردند. حضرت حد را از آن دو دفع و آن دو را تعزیر نمود (حر عاملی 1412 ج 18 باب 18).

2- در صورتی که پدر فرزند خود را قذف کند بر پدر حدّ قذف جاری نمی‌شود بلکه تعزیر می‌شود (امام خمینی 1379: 876 م 5). در روایتی راوی از امام باقر(ع)می‌گوید: در مورد مردی که پسر خود را به زنا متهم نمود، سؤال کردم. حضرت فرمود: «لو قتله ما قتل به و ان قذفه لم یجلد له» (حر عاملی 1412 ج 18 باب 18). یعنی اگر او را می‌کشت به خاطر قتل فرزندکشته نمی‌شد و اگر فرزند خود را قذف نماید نیز حد بر او جاری نمی‌شود. در واقع حضرت به قیاس اولویت تمسک کرده که به طریق اولی حدّ قذف جاری نمی‌شود. فقهای اهل سنّت غیر از مالک همانند امامیه قائل به سقوط حد هستند و معتقدند که قاذف چه پدر باشد یا مادر، حدّ قذف بر او جاری نمی‌شود ولی مالک می‌گوید به دلیل عموم آیه حد جاری می‌شود (ابن قدامه بی‌تا ج 1: 214).

3- هرگاه شوهر همسر خود را که از دار دنیا رفته قذف نماید در صورتی که آن زن فرزندی از شوهر دیگر نداشته باشد حدّ قذف بر شوهر اجرا نمی‌شود بلکه فقط تعزیر می‌شود (امام خمینی 1379: 876 م 5؛ نجفی بی‌تا ج 41: 420). دلیل سقوط حدّ قذف ذیل روایت مذکور امام باقر(ع) است که می‌گوید: «… وان قال لابنه یابن الزانیه وامه میته ولم یکن لها من یأخذ بحقها منه الا ولدها منه فأنّه لا یقام علیه الحد لأن حق الحد قد صار لولده منها» یعنی اگر پدری به فرزند خود در حالی که مادرش فوت کرده بگوید ‌ای پسر زن زناکار و برای آن، فرزندی غیر از فرزندی که از همین مرد دارد نباشد حد برآن مرد جاری نمی‌شود. اما دلیل جواز تعزیر بر این مرد عموم و اطلاقاتی است که اجرای تعزیر را در کلیه معاصی وگناهان لازم می‌داند (امام خمینی 1379: 876 م 5).

4- هرگاه کسی شخصی را قذف کند که شرایط احصان را دارا نباشد در آن صورت بر قاذف حد جاری نمی‌شود بلکه فقط تعزیر می‌شود. احصان در قذف شونده عبارت است از بلوغ، عقل، حریت، اسلام و عفت. بنابراین کسی که دیوانه‌ای را قذف کرده و نسبت زنا دهد قاذف محکوم به تعزیر می‌شود (امام خمینی 1379: 876 م 3).

5- اگرمهمان از اموال صاحب خانه سرقت کند برخی از فقهای اهل سنّت معتقدند که حد از مهمان ساقط است. ابوحنیفه می‌گوید: درمورد مهمانی که از اموال میزبان سرقت کند مطلقاً قطع دست وجود ندارد چه میزبان دست او را در خانه خود باز گذاشته باشد یا نه (ابن قدامه بی‌تا ج 10: 257). احمد نیز در یکی از دو قولش همین نظر را دارد چون فاقد شرط حرز است و سرقت از حرز رخ نداده است (علاءالدین کاشانی 1409 ج 7: 75).مجازات حد الهی چیست

البته در این صورت تعزیر وجود دارد زیرا سرقت در هر صورت معصیت است و هر معصیتی نیز تعزیر دارد.

 

تکرار جرم تعزیری باعث جانشینی حد از تعزیز می‌شود.محقق حلّی می‌گوید: اگر دو نفر برهنه در زیر یک پوشش بخوابند از سی تا نود ضربه شلاق می‌خورند واگر این عمل تکرار شود وهر بار تعزیر شده باشند در نوبت سوم حد بر آنها جاری می‌شود (محقق حلّی بی‌تا ج 4: 260؛ علامه حلّی بی‌تاج ج 2: 257؛ ابن ادریس بی‌تا ج 3: 466). و منظور از حد در اینجا صد ضربه شلاق است. امام خمینی نیز برای بار سوم قائل به اجرای حد بوده و نقل می‌کند که برخی از فقها در چنین فرضی قائل به قتل آنها شده‌اند (امام خمینی 1379: 874 م 12). در روایت ابی خدیجه از امام صادق(ع) آمده است: «فان وجدهما بعد النهی فی لحاف واحد جلدتا کل واحدةٌ منهما حداً فان وجدتا الثالثه فی لحاف حدتاً» (حر عاملی 1412 ج 18 ابواب حرزنا باب 10): نباید دو زن زیر یک پوشش (برهنه) بخوابند اگر به این نحو خوابیدند باید از آن نهی گردند و چنانچه بعد از نهی تکرار نمودند تعزیر می‌شوند واگر برای بار سوم تکرار نمودند حد (صد ضربه شلاق) بر آنها جاری می‌گردد.

ابوالصلاح حلبی می‌گوید :اگر شخصی که تعزیر شده برای بار دوم و سوم همان گناه (کبیره) را انجام دهد از او خواسته می‌شود که توبه کند و اگر باز بر انجام گناه اصرار ورزید در نوبت چهارم کشته می‌شود (حلبی 1403: 420).

گلپایگانی در ضمن مسأله خوابیدن دو مرد یا دو زن زیر یک لحاف به‌ صورت برهنه یک قاعده کلی به شرح زیر ارائه می‌کند که ممکن است در این بخش به روایتی استناد نمود که به عنوان دلیل کلی در تمام گناهان کبیره جاری گردد و مفاد آن این است که: مرتکب گناه کبیره برای بار اول و دوم و سوم تعزیر می‌شود واگر باز همان گناه را تکرار نمود در نوبت چهارم کشته می‌شود (کریمی جهرمی 1412 ج 2: 49، 76).

بنابراین این سؤال که آیا قاعده تکرار در باب تعزیر نیز جاری است یا خیر؟ آیا حکم تکرارجرایم تعزیری نیز قتل است؟ آیا اگرکسی چند بار استمناء کند یا با حیوانی نزدیکی کند و هر بار نیز تعزیر شود در مرتبه سوم یا چهارم کشته می‌شود یا خیر؟ جواب مثبت است. ابو الصلاح حلبی می‌گوید: «اذا عاود المعزر الی ما یوجبه عزر ثانیه و ثالثه و رابعه و استتیب فان اصرو عاود بعد التوبه قتل صبرا» (مروارید 1410 ج 23: 77): اگرشخص تعزیر شده دوباره عمل موجب تعزیر را انجام دهد در مرتبه دوم و سوم و چهارم تعزیر می‌شود و توبه داده می‌شود. سپس اگر اصرار ورزد و پس از توبه دوباره مرتکب آن عمل شود کشته می‌شود.

صهرشتی در اصباح الشیعهو ابن زهره در غنیه مستند این قول را روایت دانسته می‌گویند: «و روی انه متی عزرالمرء الرابعه استتیب فان أصر و عاد إلی ما یوجب التعزیر ضربت عنقه»، روایت شده مبنی بر اینکه اگر شخص چهار مرتبه تعزیر شد از او خواسته می‌شود که توبه کند پس اگر بر گناه خود مصّر بود و مجدداً آن کاری را که موجب تعزیر است مرتکب شود به قتل می‌رسد (مروارید 1410 ج 23: 125، 208، 294).

ابن ادریس در سرائر به صحیحه یونس در باب تعزیرات استناد می‌کند و می‌گوید: «و کذلک تارک الصلاه عن غیر عذر یعزر فی اول دفعه و ثانی دفعه و یقتل فی الثالثه لقولهم ــ علیهم السلام ــ: اصحاب الکبائر یقتلون فی الثوالث»:کسی‌که بدون عذر نماز را ترک کند در دفعه اول و دوم تعزیر می‌شود و برای بار سوم کشته می‌شود، چون ائمه فرمودند: کسانی که مرتکب گناه کبیره می‌شوند برای بار سوم به قتل می‌رسند (مروارید 1410 ج 23: 125، 208، 294). پس با استناد به صحیحه یونس می‌توان گفت «اصحاب الکبائر» یعنی مرتکبین گناهان کبیره اعم از آنکه در شرع مجازات خاصی برای آنها وضع شده باشد (حد) یا نشده باشد (تعزیر) به شرط آنکه در زمره گناهان کبیره باشد در صورتی که دوبار مجازات شده باشند برای بار سوم کشته می‌شوند. بنابراین تکرار جرایم مستوجب تعزیر نیز همانند تکرارجرایم مستوجب حد می‌باشد.

 

1ـ جرم در زمان یا مکان مقدس:شیخ طوسی می‌گوید: ارتکاب گناه در زمان و مکان مقدس موجب تشدید تعزیر می‌گردد (ابن اثیر 1362: 698). همچنین ابن ادریس می‌گوید: شرب مسکر در ماه رمضان یا درمسجدالحرام، مسجد النبی و مشاهد مشرفه علاوه بر حد موجب تعزیر نیز می‌گردد (ابن ادریس بی‌تا ج 3: 479). ابوالصلاح حلبی نیز همین نظر را داشته و می‌گوید: «و ان کان ذلک ممایوجب الحد اضیف الیه لحرمة الزمان او المکان تعزیر مغلظ» (حلبی 1403: 420).

در روایتی آمده که نجاشی، شاعر معروف، شراب خورده بود. او را نزد مولا امیرالمؤمنین(ع) حاضر کردند. حضرت هشتاد تازیانه بر او جاری کرد. سپس او را زندانی نمود و روز دیگر بیست ضربه دیگر به وی زد. نجاشی پرسید: هشتاد تازیانه اول برای شرب خمر بود، بیست تازیانه دیگر برای چه بود؟ حضرت فرمود: «هذا لتجرأک علی شرب الخمر فی شهر رمضان»: به این جهت که با شرب خمر در ماه رمضان حرمت این ماه را هتک کردی.

حاصل اینکه برخی از فقهای معاصر می‌گویند: اصولاً معنای اختیار حاکم در مسأله تعزیر این است که حاکم در نوع و مقدار مجازات جهات تشدید کننده وعوامل مخففه را با توجه به نوع گناهان و نیز شخصیت مجرم و قدرت بدنی و سوابق پسندیده و ناپسند او و آنچه موجب حفظ مصالح عمومی، تنظیم امور جامعه و موجبات تنبه و جلوگیری دیگران از ارتکاب معاصی می‌گردد در نظر بگیرد (صافی بی‌تا: 149). امام خمینی می‌گوید: کسی که در ماه رمضان یا در مکان مقدس مثل مسجد و… زنا کند علاوه بر حدّ زنا تعزیر نیز می‌گردد (امام خمینی 1379: 872 م 6).

2- تکرار جرم: گذشت که تکرار جرم تعزیری موجب تشدید کیفر شده و گاهی مجازات تعزیری به حدّ مبدّل می‌شود. همان‌گونه که تکرار جرم حدّی مجازات شدیدتر از حد را در پی دارد؛ مثلاً هرگاه مکرراً قذف کرده باشد و هر بار نیز حدّ قذف (هشتاد ضربه شلاق) جاری شده باشد در قذف چهارم کشته می‌شود (امام خمینی 1379: 877 م 3)، یا کسی که بارها اقدام به شرب خمر کرده و هر بار حدّ شرب خمر (هشتاد ضربه شلاق) نیز جاری شود در شرب خمر سوم یا چهارم فقها قائل به قتل او شده‌اند (امام خمینی 1379: 880 م 12). نیز حدّ سارق در مرحله اول قطع چهار انگشت می‌باشد و در مرحلة دوم قطع پای چپ و در مرحله سوم حبس ابد و اگر سارق برای بار چهارم اقدام به سرقت کند حکم او قتل است (امام خمینی 1379: 887  م 1 و 2). البته تکرار نیز شرایطی دارد. «شرایط تکرار» جرم حدّی سه تاست:

1- حداقل سه مرتبه تکرار: بنابراین اگر جرم مکرراً واقع نشود ولو مجازات تکرار شود این قاعده جاری نیست؛ مثلاً شخصی عده‌ای را با یک کلمه قذف کرده باشد در صورتی که همگی جمع شده و خواهان اجرای حد باشند یک حد جاری می‌شود اما اگر هریک جداگانه درخواست اجرای حد کنند حد قذف به تعداد مقذوفٌ علیهم تکرار می‌شود. در چنین فرضی این قاعده کاربرد ندارد.

2- جرم واحد تکرار شود: توضیح اینکه فردی که سه مرتبه جرم واحد را مرتکب و حدّ جاری شده باشد این قاعده جاری است اما اگر شخصی یک بار زنا کرده و حدّ زنا بر او جاری شده و در مرتبه دوم شرب خمر کرده و حد خورده و در مرتبه سوم دست به سرقت زده و حدّ سرقت بر او جاری گشته در چنین صورتی قاعده مورد بحث به دلیل یکسان نبودن اعمال ارتکابی جاری نخواهد بود.

3- اجرای حد برای دوبار: این قاعده زمانی جاری است که مجازات حدی دو یا سه مرتبه بر مرتکب اجرا شده باشد. بنابراین کسی که چند بار جرم واحد را مرتکب شده باشد مثلاً چندبار شرب خمر نموده اما حاکم او را عفو نموده و حد بر او جاری نکرده یا یک مرتبه او را مجازات کرده است در این فرض قاعده مورد بحث جریان ندارد.

در حکم «تکرار حد» سه دیدگاه از طرف فقها ابراز شده است:

1ـ برخی می‌گویند تمام جرایم حدّی در صورت تکرا ر برای مرتبه سوم موجب قتل است به استثنای زنا و سرقت. توضیح اینکه طرفداران این دیدگاه می‌گویند کسانی که مرتکب گناهان کبیره می‌شوند اگر دومرتبه حد بر آنها جاری شده باشد در صورتی که همان گناه را برای بار سوم تکرار کنند مجازات آنها قتل است به استثنای زنا و سرقت که در مرتبه چهارم مجازات آنها قتل بوده و کشته می‌شوند (خویی بی‌تا ج 1: 239 م 188، 261 م 207). طرفداران این قول به روایت صحیحه یونس استناد جسته‌اند. از امام کاظم(ع) نقل شده که فرمود: «اصحاب الکبائر کلها اذا اقیم علیهم الحد مرتین قتلوا فی الثالثه» (حر عاملی 1412 ج 18 ابواب مقدمات حدود باب 5): کسانی که مرتکب گناهان کبیره می‌شوند (هرگناهی) اگر دو مرتبه حد بر آنان جاری شود برای بار سوم کشته می‌شوند. در برابر این صحیحه درباره تکرار زنا و سرقت روایات خاص مبنی بر مجازات قتل در مرتبه چهارم وارد شده که در واقع عموم صحیحه یونس به وسیله آنها تخصیص می‌خورد. در معتبره ابی بصیر آمده که امام صادق(ع) می‌فرماید: «الزانی اذا زنی یجلد ثلاثا ویقتل فی الرابعه» (حر عاملی 1412 ج 18 باب 5: ح 2) و در معتبره سماعه نیز آمده: «عن سماعه بن مهران قال: اذا اخذ السارق قطعت یده من وسط الکف فان عاد قطعت رجله من وسط القدم فان عاد استودع السجن فان سرق فی السجن قتل» (حر عاملی 1412 ابواب حد السرقه باب 4).

2ـ بسیاری از فقها[8] از جمله امام خمینی معتقدند که تمام جرایم حدّی در صورت تکرار برای بار چهارم مستوجب قتل است به استثنای شرب مسکر طرفداران این دیدگاه معتقدند کسانی که جرایمی همانند زنا و سرقت را سه بار مرتکب شوند و حد بر آنها جاری گردد ارتکاب آن برای بار چهارم موجب قتل مرتکب می‌شود به استثنای شرب مسکرات که بین بار سوم و چهارم اختلافی است (امام خمینی 1379: 869 م 6، 873 م 10، 877 م 3، 887 م 1، 880 م 12).  

قائلین به دیدگاه دوم می‌گویند گرچه بنابر مفاد روایت صحیحه یونس مرتکبین همه گناهان کبیره در صورتی که دوبار حد بر آنها جاری شده باشد درمرتبه سوم مجازات آنها کشته شدن است اما از طرف دیگر معتبره ابی بصیر تکرار زنا برای بار چهارم را موجب قتل دانسته است. همانند معتبره سماعه که تکرار سرقت برای بار چهارم را باعث کشته شدن دانسته است. بنابراین عموم صحیحه یونس با دو معتبره مذکور در مورد زنا و سرقت تخصیص می‌خورد.

3ـ برخی از فقها می‌گویند تکرار جرایم حدی به هیچ‌وجه باعث قتل نمی‌شود. از ظاهر کلمات صاحب جامع المدارک استظهار می‌شود که ایشان حتی درباره سرقت که روایت خاص دارد که برای بارچهارم حکم سارق، قتل است در آن مورد نیز با تردید از آن رد می‌شود (خوانساری 1364 ج 7: 157).

الف: معانی لغوی تداخل و اقسام اسباب و تداخل

«تداخل» در لغت به‌معنای «داخل شدن دو چیز در یکدیگر» است. و دراصطلاح فقها «تداخل» یعنی «دو یا چند سبب مقتضی مسبب (به صیغه اسم مفعول) واحد باشند». قبل از ورود در اصل بحث دانستن برخی از امور به‌عنوان مقدمه ضروری است.

 

ملا احمد نراقی می‌گوید: اسباب بر دو قسم است:

1ـ اسباب واقعی تکوینی یا علت واقعی وجود شیء که حقیقتاً در وجود مسبب مؤثر هستند.

2ـ اسبابی که اماره و نشانه علل واقعی‌اند و کاشف از وجود مؤثر.

اسباب شرعی از قسم دوم است چراکه شارع آنها را ملاک احکام قرار داده وکاشف از مصالح واقعی است که آن مصالح واقعی علت حقیقی شمرده می‌شوند (نراقی 1408: 100). تداخل در قسم اول محال است (موسوی بجنوردی 1424 ج 3: 219) چون ممکن نیست دو علت مستقل سبب وجود معلول واحدگردند. اما تداخل در قسم دوم صحیح است زیرا اسباب در این قسم اماره و علت وجود ذهنی هستند و موجود واحد ذهنی می‌تواند معلول علل متعدد باشد (نراقی 1408: 99).

 

تداخل از نظر فقها بردو قسم است:

1ـ تداخل درمسببات: آن این است که مسبب واحد از اسباب متعدد کفایت کند؛ مثلاً برای کسی که هم جنب بوده و هم مس میت نموده یک غسل کافی است. در حالی که سبب غسل دو تا (متعدد) است اما دو غسل ضرورتی ندارد بلکه به دلیل تداخل مسبب یک غسل کفایت می‌کند.

2ـ تداخل در اسباب: آن این است که اسباب متعدد حکم یک سبب را پیدا کند. به عبارت دیگر، اسباب در عالم تأثیر متحد شده و جملگی سبب واحد شمرده شوند مثلاً کسی که در روز ماه رمضان عمداً چند مفطر را مرتکب شود هر چند هر مفطر خود سبب مستقلی برای وجوب کفاره خواهد بود اما در اینجا اسباب تداخل کرده و یک کفاره واجب خواهد شد.

البته مشهور فقها قائل به عدم تداخل هستند. پس اصل اولی به اعتقاد مشهور فقها عدم تداخل است، مگر در مواردی که دلیل خاص بر تداخل وارد شده باشد به همین دلیل ملا احمد نراقی و میرزا حسن بجنوردی این اصل را به صورت قاعده «اصل عدم تداخل اسباب» برشمرده‌اند (نراقی 1408: 99؛ موسوی بجنوردی 1424 ج 3: 209).

صاحب جواهر می‌گوید: از ظاهر کلمات فقها در جمیع ابواب عبادات و معاملات استفاده می‌شود که با تعدد اسباب مسبب هم متعدد می‌شود و برخی ادعا کرده‌اند که این مسأله مورد توافق فقهاست و حق هم همین است (نجفی بی‌تا ج 2: 131). فقهایی نیز همانند علامه حلّی و فاضل هندی و محقق کرکی همین نظر را دارند (علامه حلّی بی‌تا الف ج 1: 221؛ بی‌تا ب  ج 1: 12؛ فاضل هندی 1391 ج 1: 12؛ محقق کرکی بی‌تا ج 1: 87). برخی نیز در استدلال به این مسأله می‌گویند تعدد اسباب شرعی به تعداد موضوع حکم بر می‌گردد و نسبت حکم به موضوع نسبت معلول به علت است و اگر علت متعدد باشد معلول نیز متعدد می‌گردد (موسوی بجنوردی 1424 ج 3: 202).

ثمره دو دیدگاه چه خواهد بود؟فرق بین تداخل اسباب و مسببات و عدم تداخل آن دو از نظر نتیجه و آثار این است که:

اگر بگوییم «اصل تداخل اسباب و مسببات» است پس در صورت شک در موجبات کفاره در افطار روزماه رمضان در مورد کسی که بارها غذا خورده یا بارها جماع نموده باشد یک کفاره واجب می‌شود و دادن بیش از یک کفاره به عنوان وجوب و امتثال امرتشریع، و  حرام است.

اگر قائل شویم که «اصل تداخل اسباب» است نه «مسببات»، در این فرض نیز مثل صورت قبل است زیرا گرچه سبب متعدد است اما فرض بر این است که اسباب متعدد حکم یک سبب را دارد و در نتیجه یک مسبب را به‌ دنبال دارد و در واقع مسبب واحد واجب است و اتیان موارد دیگر به عنوان واجب تشریع و حرام است. به بیان دیگر، وقتی قائل به تداخل اسباب شدیم دیگر وجهی برای قول به تداخل مسببات نمی‌ماند، زیرا فرض بر این است که یک مسبب داریم نه مسبب متعدّد تا بحث از تداخل یا عدم تداخل مطرح باشد.

اما در صورتی‌که معتقد باشیم که «اصل تداخل مسببات» است نه «اسباب»، در این صورت گرچه اتیان یک مسبب کافی است اما اتیان بیش از یک مورد تشریع نبوده و حرام نیست؛ مثلاً شخصی که هم ادرار کرده و هم خواب و هم باد معده از او سر زده که هر یک از این اسباب موجب بطلان وضو هستند اما به دلیل تداخل مسبب یک وضو کافی است زیرا شارع به اتیان یک فرد از طبیعت مسبب یعنی وضو اکتفا کرده و ترک بقیه را موجب مؤاخذه ندانسته است. البته مکلف می‌تواند برای هر یک از اسباب، مسبب جداگانه بیاورد چون فرض بر این است که اسباب تداخل نکرده‌اند و خداوند از روی لطف و آسان‌گیری بر بندگان به یکی اکتفا کرده است نه آنکه اگر فرد دیگری از طبیعت مسبب را بیاورد عمل او تشریع بوده و کار حرامی کرده باشد (موسوی بجنوردی 1424 ج 3: 212).

 

پس از روشن شدن اصطلاح تداخل یا عدم تداخل اسباب و مسببات باید گفت: اصل اولی عدم تداخل است اما در برخی از موارد و با وجود شرایطی تداخل صورت می‌گیرد؛ مثلاً هرگاه کسی چند بار مرتکب جرم حدّی یکسانی شود اما حد بر او جاری نشده باشد تنها به یک مجازات حدّی محکوم می‌شود مثلاً اگر کسی در زمان‌های مختلف چند مرتبه زنا کرده و در این میان حدّ زنا بر او جاری نشده باشد و سپس دستگیر گردد و جرایم او ثابت شود تنها به یک مجازات زنا محکوم می‌شود. همچنین، اگر کسی به حدّی محکوم شود اما قبل از اجرای حکم بار دیگر جرمی را مرتکب شود که مستوجب همان حد است یک حد بر او جاری می‌شود. البته اگر جرایم ارتکابی مختلف باشند حدّ خاص هریک برشخص اجرا خواهد شد. در همین رابطه صاحب کتاب الجامع للشرائع می‌گوید: «من وجب علیه حدود لافعال مختلفه لم تتداخل کحد قذف و شرب و زنی» (مروارید 1410 ج 23: 380). شیخ مفید در المقنعه می‌گوید:

اگرکسی اقرار کند که با زن معینی زنا کرده ولی آن زن انکارکند دو حد بر او جاری می‌شود حد زنا و حد قذف (مروارید 1410 ج 23: 380)[9].

بنابراین شرایط تداخل جرایم حدی چهار چیز است:

1ـ جرمی را که مستوجب حد است بیش از یک مرتبه مرتکب شده باشد.

2ـ یکسان بودن جرایم ارتکابی، به بیان دیگر، جرایم ارتکابی از نوع واحد باشند.

3ـ اجرا نشدن حد برای جرم یا جرایم ارتکابی، به بیان دیگر، در فواصل ارتکاب جرم مجرم مجازات نشده باشد.

4ـ جرم ارتکابی دارای جنبه حق اللهی باشد.

 ادلّة شرایط مذکور به شرح زیر است:

 برای شرط اول می‌توان به دو دلیلِ اطلاق و تعلق حکم به طبیعت اشاره کرد. توضیح اینکه وقتی در قرآن می‌فرماید: «الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَة» (نور: 2): زن زناکار ومرد زناکار هر یک را صد ضربه شلاق بزنید (مروارید 1410 ج 23: 29). این آیه بین اینکه یک بار این عمل صورت بگیرد یا چند بار تفکیک قائل نشده و خداوند نفرموده که اگر زانی یک‌بار زنا کرد یک‌صد تازیانه و اگرچند بار زنا کرد بیش از صد تازیانه بزنید. پس اقتضای اطلاق آیه این است که در تعدد جرم نیز یک حد جاری ‌شود.

«والدلیل علی ذلک ان الجلد او الرجم انما یثبت علی الزانی او الزانیه ومقتضی الاطلاق عدم الفرق بین وحدة الزنا وتکرره» (خویی بی‌تا ج 1: 212).

موضوع ادله، صرف الطبیعه است و در ادله یاد شده حکم به عنوان «زانی وزانیه»، «سارق وسارقه» یعنی فاعل بار شده است نه آنکه به فعل تعلق گرفته باشد وتکرار جرم حدّی باعث تکرار عنوان زانی و زانیه، سارق و سارقه نمی‌شود تا مجازات حدّی متعدد شود چرا که زانی واحد است. صاحب جواهر می‌گوید: شهرت و اجماع مبنی بر کافی بودن یک مجازات حدّی است و نیز مبتنی بودن حدود بر تخفیف (فلذا تدرأ بالشبهه) و با عنایت به اینکه در همان مواردی که زنا یک‌بار صورت می‌گیرد غالباً ادخال و اخراج چندین بار تکرار می‌شود با این وجود کسی نمی‌گوید حد به تعداد ادخال واخراج تکرار شود دلیل همه این مسائل این است که سبب حد، طبیعت است چه کم باشد چه زیاد[10] (نجفی بی‌تا ج 41: 334).

شهید ثانی علاوه بر آنچه گذشت به «اصل برائت» تمسک کرده و می‌گوید: چون دلیلی بر وجوب تکرار مجازات نداریم در نتیجه با تردید اصل برائت جاری می‌شود (شهیدثانی 1412 ج 9: 287).

دلیل شرط دوم روایت ابی بصیر از امام باقر(ع) است که می‌گوید: از امام باقر(ع) سؤال کردم حکم مردی که یک روز چندین بار زنا کند چیست؟حضرت فرمود: اگر با یک زن زنا کند تنها یک حد بر او لازم می‌شود: «فقال: ان زنی بأمرأة واحدة کذا وکذا مره فإنما علیه حد واحد (حرعاملی 1412 ج 18 باب 23: 393). شرط یکسان بودن جرایم مثلاً در لواط اینگونه است که مردی چند بار لواط ایقابی را مرتکب شود اما اگر یک‌بار لواط ایقابی و بار دیگر لواط غیر ایقابی (تفخیذ) را مرتکب شود مجازات تداخل نمی‌کند، بلکه دو حد، یعنی به صد ضربه شلاق و قتل، محکوم می‌شود. محقق حلّی می‌گوید: اگر یک نفر چندین بار شرب خمر کند اجرای یک حد بر او کافی است (نجفی بی‌تا ج 41: 462). علامه حلّی معتقد است: اگر شخصی چندین بار با زنی زنا کند یک حد بر او واجب می‌شود (علامه حلّی بی‌تاد  ج 9: 176).

دلیل شرط سوم روایت بکیر بن اعین از امام باقر(ع) است درباره شخصی که مرتکب سرقت شده ولی دستگیر نشده است. سپس سرقت دیگری انجام داده و باز دستگیر نشده و بار سوم مرتکب سرقت شده و دستگیر می‌شود و شهود بر ضد او به سرقت اولی و آخری شهادت می‌دهند. امام فرمود: دستش برای سرقت اول قطع می‌شود ولی پایش برای سرقت آخری قطع نمی‌شود. در ادامه همین روایت آمده:

فقیل له و کیف ذاک؟ قال لان الشهود شهدوا جمیعاً فی مقام واحد بالسرقة الاولی والاخیره قبل ان یقطع بالسرقة الاولی و لو ان الشهود شهدوا علیه بالسرقه الاولی ثم امسکوا حتی یقطع ثم شهدوا علیه بالسرقة الاخیرة قطعت رجله الیسری (حر عاملی 1412 ج 18 ابواب حد السرقه باب 9: 499) .

راوی می‌پرسد با اینکه دو سرقت از سارق به اثبات رسیده چرا تنها یک مجازات اعمال می‌شود؟ حضرت فرمود: زیرا شهود همگی در یک مقام به سرقت اول و آخر قبل از آنکه دست سارق قطع شود شهادت دادند اگر شهود به سرقت اول شهادت دهند سپس صبر کنند تا دست دزد قطع شود آنگاه به سرقت آخر شهادت دهند پای چپ دزد قطع می‌شود. پس وقتی می‌گوید: «لان الشهود شهدوا جمیعاً فی مقام واحد» مفاد این عبارت آن است که اگرکسی چند بار مرتکب سرقت شود و قبل از اجرای حد همه این سرقت‌ها ثابت شود یک حد بیش‌تر جاری نمی‌شود و به بیان دیگرتداخل می‌کند.

دلیل شرط چهارم سخن شیخ طوسی است که می‌گوید: سارقی که مکرراً دست به سرقت زده باشد اعم از آنکه اموال یک نفر را در چندین نوبت سرقت کند یا اموال چندین نفر را در نوبت‌های مختلف سرقت کند و حد نیز بر او جاری نشده باشد یک حد بر او جاری می‌شود زیرا قطع ید از حدود الهی است و اگر کسی چندین بار سرقت نموده است اسباب در حدود الهی تداخل می‌کند. در حد زنا و شرب خمر نیز حکم همین گونه است (مروارید 1410 ج 8: 38).

سؤال: آیا در جرایم تعزیری نیز تداخل صورت می‌گیرد یا خیر؟ شهیدثانی در بحث قذف درمورد اینکه در حدود به استناد روایات حکم به تداخل جرم شده می‌گوید: برای حکم به تداخل در خصوص جرایم تعزیری روایتی وارد نشده است، لکن تداخل جرایم دارای حدّ مقتضی آن است که این حکم به طریق اولی درمورد تعزیرات نیز ثابت باشد زیرا جرایم تعزیری ضعیف‌تر از جرایم حدّی است (شهید ثانی 1412 ج 9: 187). گرچه ابن ادریس معتقد است که روایاتی که دلالت بر تداخل جرایم دارد فقط شامل حدّ قذف می‌شود و قیاس تعزیر به حد در مذهب شیعه باطل است (شهید ثانی 1412 ج 9: 187).

در جواب ابن ادریس می‌توان گفت که این قیاس، قیاس اولویت است و قیاس اولویت در مذهب شیعه باطل نیست. بنابراین باید گفت اگر در مورد حد که از اهمیت بیش‌تری برخوردار است وشارع به اجرای آن تأکید فراوان دارد با استناد به ادله بتوان حکم به تداخل اسباب کرد به قیاس اولویت تعزیر نیز چنین است چرا که شارع در تعزیر تسهیلات لازم قائل است و اختیار آن را به حاکم واگذار کرده است. بنابراین اگر کسی بارها سرقت تعزیری کرده یا مقدمات زنا را انجام دهد یا روزه‌خواری کرده یا ترک نماز کند وتعزیری صورت نگرقته باشد فقط استحقاق یک تعزیر دارد و بس.

 

در رابطه با تداخل و عدم تداخل در کتاب شرح الکبیر ابن قدامه آمده است: شخصی که مرتکب جرایم حدّی متعدد می‌شود سه صورت خواهد داشت: 1- تمام جرایم ارتکابی حقوق الله باشد:

در ارتکاب جرایم حقوق اللهی دو صورت متصور است:

الف: درکیفر مقرره قتل و کشته شدن وجود دارد:

اگر در برخی از مجازات‌های مقرره قتل وجود داشته تنها مجازات قتل جاری می‌گردد و بقیه مجازات‌ها ساقط می‌شود (درواقع تداخل می‌کند) مثل اینکه شخصی هم دست به سرقت زده و هم زنای محصنه مرتکب شده باشد که در این فرض تنها حکم قتل، یعنی حکم زنای محصنه، اجرا می‌شود و حکم سرقت که قطع دست است جاری نمی‌شود گرچه شافعی معتقد است که تمام مجازات‌ها اعمال می‌شود.

 

ب: در کیفر مقرره قتل و کشته شدن وجود ندارد:

اگر کیفر و مجازات جرایم ارتکابی قتل نباشد باز هم این فرض دو صورت دارد: زیرا یا آن جرایم از یک جنسند یا خیر. اگر جرایم از یک جنس باشند مثل اینکه مکرراً اقدام به زنای غیرمحصنه کرده یا مکرراً شرب خمر نموده است و هنوز اقامه حدّی صورت نگرفته در این صورت تنها یک حد جاری می‌شود و به اصطلاح تداخل صورت می‌گیرد و اگر جرایم ارتکابی از یک جنس نبوده باشد هریک از جرایم مجازات و کیفر خود را دارد. البته شروع مجازات از خفیف‌ترین خواهد بود. مثل اینکه شخصی هم شرب خمر و هم زنای غیر محصنه و هم سرقت نموده باشد که در آن صورت اول حد شرب خمر، سپس حد زنا و در نهایت حکم قطع دست برای سرقت اجرا می‌شود.

2ـ تمام جرایم ارتکابی حق الناس باشد: دراین صورت تمام مجازات‌های مقرر به مرحله اجرا در می‌آید اعم از آنکه در مجازات‌ها قتل درکار باشد یا نباشد. البته در این صورت نیز از خفیف‌ترین و آسان‌ترین مجازات شروع می‌شود. مثلاً شخصی هم آدم کشته و هم دست کسی را بریده و هم شخصی را قذف نموده است. اول بر او حد قذف جاری می‌شود، سپس دستش قطع و در نهایت کشته می‌شود. گرچه در این فرض هم ابوحنیفه می‌گوید با وجود قتل بقیه مجازات‌ها جاری نمی‌شود، همانند مواردی که جرایم ارتکاب همگی حق الله باشد.

3ـ جرایم ارتکابی مخلوطی از حق الله و حق الناس باشد: این فرض خود به سه صورت به شرح زیر تقسیم می‌شود:

الف: در مجازات‌ها قتل پیش بینی نشده باشد: اگر در هیچ یک از جرایم ارتکابی مجازات قتل پیش بینی نشده باشد در این صورت همه مجازات‌ها اعمال می‌شود. مثل اینکه شخصی هم شرب خمر کرده و هم به دیگری نسبت زنا داده باشد. به چنین شخصی چهل ضربه شلاق برای شرب خمر و هشتاد ضربه شلاق برای قذف جاری می‌شود گرچه از مالک نقل شده که حدّ قذف و شرب خمر تداخل می‌کند یعنی هشتاد ضربه شلاق جاری می‌شود.

ب: در مجازات‌ها قتل پیش بینی شده باشد: هرگاه مجازات برخی از جرایم ارتکابی قتل باشد دراین صورت حق الله در قتل تداخل می‌کند اعم از اینکه حکم قتل به‌دلیل جرم حق اللهی باشد یا حق الناس. مثلاً کسی که زنای محصنه کرده یا مرتد گشته باشد یا به دلیل قتل شخص بی‌گناه به حکم قصاص باید کشته شود و اما در رابطه با حق‌الناس تمام حق الناس باید استیفاء شود.

 ج: هردو مجازات در یک محل جمع شده باشند: اگرحق الله وحق الناس در یک محل جمع شوند مثلاً شخصی هم زنای محصنه کرده و هم آدم کشته باشد که حکم هر دو قتل است منتهی یکی حق الله و دیگری حق الناس است در اینجا حق الناس مقدم می‌شود (ابن قدامه بی‌تا ج 10: 140).

 

اکثر فقهای اهل سنّت در جرایم تعزیری که دارای جنبه حق اللهی باشد قائل به تداخل هستند، خواه جرایم از نوع واحد باشند یا متعدد. مثل اینکه شخص اجنبی زنی را بارها ببوسد و زن دیگررا لمس کند (عوده 1426 ج 2: 443).

حنابله در جرایم تعزیری که جنبه حق الناس داشته باشد قائل به تداخل هستند با این استدلال که تعزیر برای منع مجرم از معصیت است. بنابراین در جرایم متعدد با یک‌بار تعزیر هم به هدف مذکور می‌رسیم. برخی از فقهای حنفی قائل به عدم تداخل هستند و اصولاً یکی از تفاوت‌های حد وتعزیر را عدم تداخل دانسته و می‌گویند درتعزیر مطلقاً تداخل نیست چراکه تعزیر از حقوق الناس است و در حقوق الناس تداخل مجازات راه ندارد (عطیه وغامدی بی‌تا: 563ـ562).

اما حق این است که تعزیر تنها حق الناس نیست بلکه می‌تواند حق الله نیز باشد مثل ترک نماز و روزه و ارتکاب و برخی از محرمات مثل مقدمات زنا وسرقت.

–         قرآن کریم.

–         ابن اثیر، مبارک بن ابی الکرم. (1362) النهایه فی غریب الحدیث والاثر، قم: اسماعیلیان.

–         ابن ادریس، ابی جعفر محمد بن منصور. (بی‌تا) السرائر، قم: مؤسسه نشر الاسلامی.

–         ابن فارس، احمد بن زکریا. (1418ق) معجم المقاییس فی اللغه،  بیروت: دارالفکر، چاپ دوم.

–         ابن قدامه، محمد بن احمد. (بی‌تا)  المغنی،  بیروت: دارالکتب العلمیه.

–         ابن منظور، جمال الدین بن مکرم. (1405ق) لسان العرب،  قم: ادب الحوره.

–         ابوزهره، محمد. (بی‌تا) العقوبه، بیروت:  دارالفکر العربی.

–         ازهری، محمد بن احمد. (بی‌تا) معجم تهذیب اللغه،بیروت: دارالمعرفه.

–         امام خمینی، سید روح الله. (1379) تحریرالوسیله، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول.

–         جوهری، اسماعیل بن حماد. (1407ق) تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت: دارالعلم للملایین، چاپ اول.

–         حر عاملی، محمد بن حسن. (1412 ق) وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

–         حلبی، ابوالصلاح. (1403ق)  الکافی فی الفقه، اصفهان: مکتبه الامام امیرالمؤمنین(ع).

–         خوانساری، سید احمد. (1364) جامع المدارک فی شرح مختصر النافع، قم: اسماعیلیان.

–         خویی، ابوالقاسم. (بی‌تا) مبانی تکملة المنهاج، نجف: مطبعه الادب.

–         رضا، محمدرشید. (بی‌تا) تفسیر المنار، بیروت: دارالمعرفه.

–         شهید ثانی، زین الدین بن علی. (1412 ق) الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم.

–         ـــــــــــــــ . (بی‌تا) مسالک الافهام  فی شرح شرایع الاسلام، قم: مکتبه بصیرتی، چاپ سنگی.

–         صافی، لطف‌الله. (بی‌تا) التعزیر انواعه و ملحقاته، انتشارات جامعه مدرسین.

–         طباطبایی، سید علی. (1404 ق) ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، قم: مؤسسة آل‌البیت.

–         طبرسی، فضل بن حسن. (بی‌تا) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو.

–         طریحی، فخرالدین. (بی‌تا) مجمع البحرین، تحقیق احمد حسینی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

–         عطیه، عبدالله و عبدالله غامدی. (بی‌تا) اسباب سقوط العقوبه فی الفقه الاسلام، بیروت: دارالمعرفه.

–         علاءالدین کاشانی، ابوبکر بن مسعود.(1409ق) بدائع الصنائع فی ترتیب الشرایع، پاکستان: المکتبة الحبیبیه،  چاپ اول.

–         علامه حلّی، حسن بن یوسف. (بی‌تا الف) ارشاد الاذهان الی احکام الایمان، بیروت: دارالاضواء.

–         ـــــــــــــــ . (بی‌تا ب) تحریر الاحکام،  مؤسسه طوس.

–         ـــــــــــــــ . (بی‌تا ج) قواعد الاحکام، مؤسسه طوس.

–         ـــــــــــــــ . (بی‌تاد) مختلف الشیعه،  قم: المکتب الاعلام اسلامی.

–         عوده، عبدالقادر. (1426ق)  التشریع الجنائی، مؤسسه الرساله ناشرون، چاپ اول.

–         فاضل لنکرانی، محمد. (1406 ق) تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله، قم: علمیه .

–         فاضل هندی، محمد بن حسن. (1391 ق) کشف اللثام، انتشارات فراهانی.

–         فخر رازی، محمد بن عمر. (بی‌تا) التفسیر الکبیر،بیروت: داراحیاء التراث العربی.

–         کریمی جهرمی، علی. (1412 ق) الدرّ المنضود فی احکام الحدود، قم: دارالقرآن الکریم، چاپ اول.

–         محقق حلّی، جعفر بن حسن. (1404 ق) التنقیح الرائع لمختصر الشرائع، قم: مکتبه آیت‌الله مرعشی.

–         ـــــــــــــــ . (بی‌تا) شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، مطبعه الآداب فی النجف الاشرف، چاپ اول.

–         محقق کرکی، علی بن حسین. (بی‌تا) جامع المقاصد فی شرح القواعد، قم: مؤسسه آل البیت.

–         مروارید، علی اصغر. (1410ق) سلسلة الینابیع الفقهیه، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، الدار الاسلامیه.

–         معلوف، لوئیس. (1965) المنجد فی اللغة و الادب و العلوم، بیروت: کاتولیکیه، چاپ هفدهم.

–         موسوی بجنوردی، میرزاحسن. (1424ق)  القواعد الفقهیه، قم: دلیل ما، چاپ اول.

–         نجفی، محمد حسن. (بی‌تا) جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، چاپ هفتم.

–         نراقی، احمد بن محمد مهدی. (1408ق) عوائد الایام، قم: مکتبه بصیرتی.

[1] . معاونت پژوهشی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.e-mail:a.valayi@yahoo.com                    این مقاله در تاریخ 15/6/1390 دریافت گردید و در تاریخ 1/8/1390 مورد تأیید قرار گرفت.

[2]. «الحدود جمع حدّ و هو لغة المنع و شرعاً عقوبةً تتعلّق بایلام البدن عیّن الشارع کمیتّها و وجه مناسبة التسمیه انّ العقوبه مانعة من المعاودة» (محقق حلّی 1404 ج 4: 327).

[3]. «کلّ ما له عقوبه مقدره یسمّی حدّاً …».

[4] . «عَزَّرتُموهم» در (مائده: 12)؛ «عزَّروُهُ» در (اعراف: 157)؛ «تَعَّزروهُ» در (فتح: 9).

[5] . «کل ما له عقوبة مقدرة یسمی حداً و ما لیس کذلک یسمی تعزیراً».

[6]. «تعزیر لغة التادیب و شرعاً عقوبة او اهانة لاتقدیر لها باصل الشرع غالباً».

[7] . «کلّ من ترک واجباً أو ارتکب حراماً فلإمام علیه السلام و نائبه تعزیره؛ بشرط أن یکون من الکبائر».

[8]. ر.ک.به: (مروارید 1410 ج 23: 70-72-93-104-122-151-166-204-337-341-365-367-409-416).

[9]. «اذا أقر الانسان علی نفسه بالزنا بأمرأة بعینها وکانت المرأة منکره لدعواه علیها اقیم علیه حد للقذف و حد للزنا».

[10] . همچنین ر.ک.به: (خوانساری 1364 ج 7: 34-33؛ کریمی جهرمی 1412 ج 1: 435؛ فاضل لنکرانی 1406: 147).

مجازات حد الهی چیست
مجازات حد الهی چیست
10

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *